کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چیر
/čir/
معنی
۱. پیروزمند.
۲. غالب؛ مسلط: ◻︎ شاهی که بر او هیچ مَلِک چیر نباشد / شاهی که شکارش بهجز از شیر نباشد (منوچهری: ۱۵۶).
۳. دستیافته.
۴. حصه؛ بهره؛ نصیب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
dominant, preponderant, victor
-
جستوجوی دقیق
-
چیر
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص .) = چیره : 1 - پیروز. 2 - مسلط ، غالب .
-
چیر
لغتنامه دهخدا
چیر. (اِخ ) دهی است از دهستان کناربروژ بخش صومای شهرستان ارومیه . در 27 هزار و پانصد گزی جنوب خاوری هشتیان و ده هزارگزی باختر شوسه ٔ ارومیه به شاهرود واقع است . دره است . 108 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات و توتون است . اهالی به کشاو...
-
چیر
لغتنامه دهخدا
چیر. (اِخ ) قریه ای است در چهار فرسنگی مشرق سوریان . (از فارسنامه ٔ ناصری ). از قرای بوانات فارس است .
-
چیر
لغتنامه دهخدا
چیر. (ص ) مخفف چیره . پیروز. غالب . مظفر. غالب . مسلط : کجا نام او شیده ٔ شیر بودهمیشه به جنگ اندرون چیر بود. فردوسی .اگر چند هستی تو در جنگ چیرنه من روبهم نیز تو شرزه شیر. فردوسی .او به می دادن جادوست به دل بردن چیرچیزها داند کردن به چنین باب اندر. ...
-
چیر
لغتنامه دهخدا
چیر. [ چی ی َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان زنجان رود بخش حومه ٔ شهرستان زنجان . در 50هزارگزی شمال باختری زنجان و 6 هزارگزی راه شوسه ٔ تبریز به زنجان واقع است . 184 تن سکنه دارد. از چشمه و زنجان رود آبیاری میشود. محصولش غلات و صیفی است . (از فرهنگ جغرا...
-
چیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: čēr] ‹چیره› [قدیمی] čir ۱. پیروزمند.۲. غالب؛ مسلط: ◻︎ شاهی که بر او هیچ مَلِک چیر نباشد / شاهی که شکارش بهجز از شیر نباشد (منوچهری: ۱۵۶).۳. دستیافته.۴. حصه؛ بهره؛ نصیب.
-
چیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čir حصه؛ بهره؛ نصیب.
-
چیر
واژهنامه آزاد
چیر به معنی جیغ و داد
-
واژههای مشابه
-
چاف چیر
لغتنامه دهخدا
چاف چیر. (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، واقع در 2 هزارگزی شمال باختری رودسر نزدیک دریا. جلگه ،مرطوب . با 838 تن سکنه . آب آن از نهر پلرود، محصول آنجا برنج و غلات و کنف و بنشن و ابریشم ، شغل اهالی زراعت است و راه فرعی دارد. (...
-
چیر آمدن
لغتنامه دهخدا
چیر آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) چیره شدن . پیروز شدن . فاتح گشتن . غالب آمدن . رجوع به چیر و چیره شود.
-
چیر پائین
لغتنامه دهخدا
چیر پائین . [ رِ ] (اِخ )دهی مخروبه است از بخش حومه ٔ شهرستان نائین . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
چیر ابی
دیکشنری فارسی به عربی
تحت الماء
-
چی چیر
واژهنامه آزاد
مارمولک