کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چیدن پشم گوسفند وغیره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چیدن پشم گوسفند وغیره
دیکشنری فارسی به عربی
قص
-
واژههای مشابه
-
چیدَن
لهجه و گویش بختیاری
čidan چیدن.
-
کلک چیدن
لغتنامه دهخدا
کلک چیدن . [ ک َ ل َ دَ ] (مص مرکب ) به نابایستها کاری را به درازا کشیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
گل چیدن
لغتنامه دهخدا
گل چیدن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گل را از بوته برگرفتن . (ناظم الاطباء). چیدن گل . کندن گل : به گل چیدن آمد عروسی به باغ فروزنده رویی چو روشن چراغ . نظامی .عجب آن است که با زحمت گل چیدن و خاربوی صبحی بشنیدم که چو گل بشکفتم . سعدی .گل نخواهد چید بیشک ب...
-
غذا چیدن
لغتنامه دهخدا
غذا چیدن . [ غ ِ / غ َ دَ ] (مص مرکب ) چیدن غذا به طور منظم و مرتب : سفره گستردی غذای روح چیدی رنگ رنگ میهمانت اشتهاسوز است مهمانی چه سود.طالب آملی (از آنندراج ).
-
شکر چیدن
لغتنامه دهخدا
شکر چیدن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برداشتن و گرد کردن شکر نثارکرده . (یادداشت مؤلف ) : از گهر گرد کردن بفخم نه شکر چیده هیچکس نه درم . عنصری .ورجوع به شکرچین و شکرچینی شود.
-
دوز چیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) توطئه چیدن ، کَلَک زدن .
-
ناخن چیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (مص م .)ناخن تراشیدن .
-
لقمه چیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) کنایه از: گدایی کردن .
-
توطئه چیدن
لغتنامه دهخدا
توطئه چیدن . [ ت َ / تُوطِ ءَ / ءِ دَ ] (مص مرکب ) زمینه سازی کردن و تمهید مدعا نمودن . (از ناظم الاطباء). رجوع به توطئه شود.
-
درد چیدن
لغتنامه دهخدا
درد چیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) درد برچیدن . کنایه از تیمار و بیمارداری و درد دیگری بر خود گرفتن . (آنندراج ). پیشینیان عقیده داشته اند که اگر کسی از راه تنفس دیفتری و گلودرد مریضی را به خود انتقال دهد مریض شفا یابد، و بسیار می شده که مادران نسبت به ...
-
رطب چیدن
لغتنامه دهخدا
رطب چیدن . [ رُ طَ دَ ] (مص مرکب ) رطب بازکردن از نخل ؛ چیدن خرمای تازه : در آن باغ رفته رطب چیدمی وزو دادمی هر که را دیدمی .نظامی (از آنندراج ).
-
ناخن چیدن
لغتنامه دهخدا
ناخن چیدن . [ خ ُ دَ ] (مص مرکب ) بریدن ناخن . گرفتن و کوتاه کردن ناخن . || کنایه است از خلع سلاح کردن و وسیله ٔ حمله و دفاع کسی را از او گرفتن : دکان همچو خورشید گردیده است پری ناخن دیو را چیده است .میرزاطاهروحید (از آنندراج ).
-
نثار چیدن
لغتنامه دهخدا
نثار چیدن . [ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) برچیدن زر و سیم و گوهر و نقل و نبات و افشاندنی های دیگر که بر سر شاه یا داماد یا عروس نثار کنند.