کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چیت ساز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چیت ساز
لغتنامه دهخدا
چیت ساز. (نف مرکب ) (مرکب از «چیت » + «ساز» مخفف سازنده ) چیتگر. سازنده ٔ چیت . || آنکه چیت ها را رنگ کند : به این قالب خشک بی جان مراحیات است از چیت سازان مرا.طاهر وحید (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
چیت بند
لغتنامه دهخدا
چیت بند. [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . در ده هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان واقع شده و 166 تن سکنه دارد.از رودخانه ٔ هیرمند آبیاری میشود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8...
-
چیت موصلی
دیکشنری فارسی به عربی
شاش
-
چیت و پیت
لغتنامه دهخدا
چیت و پیت . [ ت ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ).
-
چیت و چادُری
فرهنگ گنجواژه
پارچههای ارزان.
-
جستوجو در متن
-
ساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sāz ۱. (موسیقی) هریک از آلات موسیقی که برای نواختن نغمههای موسیقی به کار میرود.۲. (موسیقی) آهنگ.۳. (بن مضارعِ سازیدن و ساختن) = ساختن۴. [قدیمی] آلت؛ وسیله؛ ابزار؛ اسبابوادوات.۵. [قدیمی] اسلحه، خواربار، و سایر لوازم مورد استفاده در جنگ؛ آلت ...
-
چیتگر
لغتنامه دهخدا
چیتگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) (مرکب از «چیت » + «گر» علامت صفت فاعلی ) چیت ساز. || آنکه چیت ها را رنگ کند : به او یک قلم چیتگر یار نیست اگر رشوه چیت قلمکار نیست .طغرا (آنندراج ).
-
قالبک زن
لغتنامه دهخدا
قالبک زن . [ ل َ / ل ِ ب َ زَ ] (نف مرکب ) چیت ساز. قلمکارساز. کسی که پارچه ها را نقش قلمکاری زند : قالبک زن چون رخ والا منقش می کندبهر شلوار زرافشان خاطرم خوش می کند. نظام قاری (دیوان ص 57).نقش والای لطیف قلفی گر بیندقالبک زن سزد ار نقش نخواند در کا...
-
فراشباشی
لغتنامه دهخدا
فراشباشی . [ ف َرْ را ] (اِمرکب ) از جمله ٔ مقربان ، فراش باشی یا مشعلدارباشی است و تفصیل شغل وی دو بابت است : بابت اول در ذکر تحویلات اوست و تحویل او بدین موجب است : قالی و قالیچه ، تکیه نمد، دوشک ، خیام و آنچه متعلق بدوست ، پیه سوز، شمعدان ، سوزنی ...
-
سازی
لغتنامه دهخدا
سازی . (حامص ) جزو دوم کلمات ، مرکب از «ساز» (نعت فاعلی مرخم ) و «ی » (حاصل مصدر) است . این کلمه اکثر به اسم ذات پیوندد و حاصل مصدر سازد بمعنی سازندگی ، بناکردن یا بعمل آوردن و استحصال و درست کردن چیزی ، و عمل و حرفه و شغل سازنده ٔ آن ، چون گری و کار...