کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چک و چانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چم چک
واژهنامه آزاد
قاشق
-
دفترچه چک (بانک)
دیکشنری فارسی به عربی
دفتر الصکوک
-
چک وچانه زدن
دیکشنری فارسی به عربی
بائع متجول
-
چک ولَغَت/لگد
لهجه و گویش تهرانی
کتک
-
جستوجو در متن
-
huckstering
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هتتریک، چک و چانه زدن
-
بی چانه
لغتنامه دهخدا
بی چانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) در تداول ،یک کلام . بی مماسکه . بی چک و چانه . (یادداشت بخط مؤلف ). || که چانه ندارد. رجوع به چانه شود.
-
hucksters
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هکرها، دوره گرد، ادم پست و خسیس، دستفروش، ادم مزدور، چک و چانه زدن
-
huckster
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هاتبرد، دوره گرد، ادم پست و خسیس، دستفروش، ادم مزدور، چک و چانه زدن
-
یک کلام
لغتنامه دهخدا
یک کلام . [ ی َ / ی ِ ک َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) با کلام واحد. || بی چانه . بی چک و چانه . بی مماکسه . بی خط خواستن مشتری از بایع. (یادداشت مؤلف ). بی مُکاس . بهایی که فروشنده برای جنس خود به طور قطعی تعیین می کند و در آن تغییر و تخفیفی نمی دهد. || فر...
-
کد و کاش
لغتنامه دهخدا
کد و کاش . [ ک َ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چک و چانه . مِکاس . مُماکَسَه . (یادداشت مؤلف ).
-
چکن
لغتنامه دهخدا
چکن . [ چ َ ک َ ] (اِ) در لهجه ٔ قزوینی ، به معنی ذقن و زنخ و زنخدان است . چک و چانه ، در تداول اهالی قزوین . و رجوع به چک شود.
-
مماکسة
لغتنامه دهخدا
مماکسة. [ م ُ ک َ س َ ] (ع مص ) با کسی بچیزی بخیلی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || تشویش کردن در بیع و کم کردن در ثمن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). با کسی در چیزی مِکاس کردن . (تاج المصادر بیهقی ). با کسی مکاس کردن . مکاس . (مصادر ز...
-
مکاس
لغتنامه دهخدا
مکاس . [ م ِ ] (ع مص ) کم کردن در ثمن . (منتهی الارب ). بخیلی کردن در بیع با کسی و پایین آوردن قیمت و کم کردن آن و گویند مکاس مغالبه بین خریدار و فروشنده است و این چنان است که صاحب کالا از خریدار قیمتی بخواهد و او پیوسته به وی مراجعه کند و اندک اندک ...
-
بی
لغتنامه دهخدا
بی . (پیشوند) حرف نفی . مقابل با که کلمه ٔ اثبات است . بر سر اسم درآید و اسم را به صفت بدل کند چون بصیرت که بمعنی بینائی است و اسم است و اگر گویند بی بصیرت صفت میگردد و مسمایی لازم است که قبل از آن ذکر کرده و به این صفت او را متصف سازند و بگویند آدم ...
-
دک
لغتنامه دهخدا
دک . [ دَ ] (اِ) نصیب و تقدیر. (برهان ). حصه و نصیب و بهره و تقدیر و قضا. (ناظم الاطباء). || گدائی . (برهان ). فقر و گدائی . (ناظم الاطباء). دق . و رجوع به دق شود. || گدا. (برهان ). گدا و مفلس . (ناظم الاطباء) : بر سر خوان سخن لذت ز من خواه که نیست د...