کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چکیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چکیدن
/čekidan/
معنی
۱. چکهچکه ریختن آب از جایی یا چیزی.
۲. فروریختن آب از جایی بهصورت چکههای پیدرپی.
۳. [قدیمی] ترکیدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. چکه کردن، قطرهقطره فرو ریختن
۲. تراوش کردن
۳. نشت کردن
فعل
بن گذشته: چکید
بن حال: چک
دیکشنری
distil, distill, dribble, drip, drop, trickle
-
جستوجوی دقیق
-
چکیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. چکه کردن، قطرهقطره فرو ریختن ۲. تراوش کردن ۳. نشت کردن
-
چکیدن
فرهنگ فارسی معین
(چِ دَ) (مص ل .) 1 - چکه چکه آمدن آب از جایی یا چیزی . 2 - چکاندن . 3 - پاره شدن ، ترکیدن .
-
چکیدن
لغتنامه دهخدا
چکیدن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص ) اندک ریخته شدن . (آنندراج ). معروف است . (غیاث ). ریزان شدن مایع به شکل قطره . (ناظم الاطباء). ریختن مایع به شکل قطره . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). اِنمِجاج . تَقَطﱡر. تَکَوﱡر. رَش . قَطَر. قَطر. قُطور. وَدق . استی...
-
چکیدن
لغتنامه دهخدا
چکیدن . [ چ ُ دَ ] (مص ) مکیدن . (از برهان ذیل چکیده ) (از رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). چوشیدن و چشیدن : پستان آب می چکد ایرا که دایه اوست طفل نبات را طلبد دایه جابجا. مولوی (از رشیدی ).رجوع به چُکیده شود.
-
چکیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) čekidan ۱. چکهچکه ریختن آب از جایی یا چیزی.۲. فروریختن آب از جایی بهصورت چکههای پیدرپی.۳. [قدیمی] ترکیدن.
-
چکیدن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bečeki طاری: čekây(mun) طامه ای: čekâɂan طرقی: čikâymun کشه ای: čikâymun نطنزی: čekâɂan
-
چکیدن
دیکشنری فارسی به عربی
قطرة
-
واژههای مشابه
-
چَکیدَن
لهجه و گویش بختیاری
akidan زاییدن چند توله از یک شکم درپستاندارانى همچون سگ و گربه و گرگ.
-
چُکیدَن
لهجه و گویش بختیاری
čokidan فرو رفتن هر چیزِ نوکتیز مانند میخ وسوزن در بدن، فرو رفتن پا در گِل و قیر ومانند آنčokid be gel> :به گِل فرو رفت؛xâr čokid be pâm:خار به پایم فرو رفت> .
-
اشک چکیدن
لغتنامه دهخدا
اشک چکیدن . [ اَچ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) اشک ریختن . اشک باریدن . بسیار گریستن . و رجوع به اشک باریدن و اشک ریختن شود.
-
الماس چکیدن
لغتنامه دهخدا
الماس چکیدن . [ اَ چ َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از گریستن . الماس افشاندن .
-
بوی چکیدن
لغتنامه دهخدا
بوی چکیدن . [ چ َ دَ ] (مص مرکب ) مرادف بوی دمیدن ، بوی خاستن ، بوی زدن از چیزی ، بو دادن ، بو بلند شدن ، بو ریختن ، بو گنجیدن ، بوی شایع شدن ، بوی تراویدن و بو پریدن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 68) : بوی گلاب از در و دیوار می چکدای گل به آه گرم که برخورد...
-
خون چکیدن
لغتنامه دهخدا
خون چکیدن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) چکیدن خون . قطره قطره فرو ریختن خون : زنهار که خون می چکد از گفته ٔ سعدی هر ک اینهمه نشتر بخورد خون بچکاند.سعدی .
-
بر فلان چکیدن
لغتنامه دهخدا
بر فلان چکیدن . [ ب َ ف ُ چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) بر فلان افتادن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گمان بردن به کسی . || ثابت شدن برکسی . (ناظم الاطباء). بر فلان ثابت شدن . (آنندراج ).