کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چکه چکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چکه چکه
لغتنامه دهخدا
چکه چکه . [ چ ِک ْ ک َ چ ِک ْ ک َ ] (ق مرکب ) قطره قطره . چیکه چیکه . (در بسیاری لهجه ها). قطره های آب یا هر مایع دیگر که پی در پی چکد. رجوع به چکه شود.
-
واژههای مشابه
-
چِکَّه
لهجه و گویش بختیاری
čekka کیسه گندمى که براى آرد کردن به آسیاببرند و بیش از یکى نباشد.
-
dripstone
چکهسنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] رسوبی از کلسیت یا کانیهای دیگر که براثر چکیدن آب در غارها به وجود میآید
-
trickling filter
پالایۀ چکهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] استوانهای که داخل آن معمولاً با قلوهسنگ پر میشود و آب از بالا با بازوی چرخان بر روی آن پاشیده میشود و مواد آلی آب توسط موجوداتی ذرهبینی که بر روی این بستر سنگی رشد میکنند تجزیه میشود
-
شوخ و چَکه
فرهنگ گنجواژه
بذله گو.
-
جستوجو در متن
-
چکمیزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مرکب از چکه + میز(ادرار) +ک(پسوند نسبت)] [قدیمی] čakmizak بیماریای که فرد نمیتواند ادرار خود را نگاه دارد و بول چکهچکه خارج میشود.
-
instilled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تزریق شده، کم کم تزریق کردن، چکه چکه ریختن، چکاندن، اهسته القاء کردن، کم کم فهماندن
-
instil
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تزریق، کم کم تزریق کردن، کم کم فهماندن، اهسته القاء کردن، چکه چکه ریختن، چکاندن
-
چکیدن
فرهنگ فارسی معین
(چِ دَ) (مص ل .) 1 - چکه چکه آمدن آب از جایی یا چیزی . 2 - چکاندن . 3 - پاره شدن ، ترکیدن .
-
instils
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تزریق می کند، کم کم تزریق کردن، کم کم فهماندن، اهسته القاء کردن، چکه چکه ریختن، چکاندن
-
چکمیزک
فرهنگ فارسی معین
(چَ زَ) (اِ.) = چک . چکره . چکه : مرضی که انسان نتواند ادرار خود را نگاه دارد و ادرار چکه چکه خارج می شود، سلس البول ، تقطیر البول .
-
اغرس
دیکشنری عربی به فارسی
فرو کردن , جايگير ساختن , تلقين کردن , پا گذاشتن , پايمال کردن , چکاندن , چکه چکه ريختن , کم کم تزريق کردن , اهسته القاء کردن , کم کم فهماندن
-
چکاننده
فرهنگ فارسی معین
(چَ نَ دِ) (ص فا.) 1 - کسی که مایعی را قطره قطره فرو چکاند. 2 - آلتی که آب یا مایع دیگر را چکه چکه بچکاند.