کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چکمیزک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چکمیزک
/čakmizak/
معنی
بیماریای که فرد نمیتواند ادرار خود را نگاه دارد و بول چکهچکه خارج میشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
incontinence, urine
-
جستوجوی دقیق
-
چکمیزک
فرهنگ فارسی معین
(چَ زَ) (اِ.) = چک . چکره . چکه : مرضی که انسان نتواند ادرار خود را نگاه دارد و ادرار چکه چکه خارج می شود، سلس البول ، تقطیر البول .
-
چکمیزک
لغتنامه دهخدا
چکمیزک . [ چ َزَ ] (اِ مرکب ) بیماریی است که به سبب آن بول آدمی یا حیوانات دیگر قطره قطره میچکد و آن را بعربی تقطیرالبول خوانند. (از برهان ). مرضی که بول قطره قطره بچکد و به تازی تقطیرالبول گویند. (جهانگیری ). مرضی که میز یعنی بول قطره قطره چکد و به ...
-
چکمیزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مرکب از چکه + میز(ادرار) +ک(پسوند نسبت)] [قدیمی] čakmizak بیماریای که فرد نمیتواند ادرار خود را نگاه دارد و بول چکهچکه خارج میشود.
-
واژههای مشابه
-
چکمیزک شدن
لغتنامه دهخدا
چکمیزک شدن . [ چ َ زَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به بیماری چکمیزک مبتلا گشتن . سلس البول گرفتن . قطره قطره شاشیدن . مَثن . (منتهی الارب ). و رجوع به چکمیزک زده شود.
-
چکمیزک زده
لغتنامه دهخدا
چکمیزک زده . [ چ َ زَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مبتلا به چکمیزک . (ناظم الاطباء). آنکه بولش قطره قطره چکد. اَمثَن . (منتهی الارب ). کسی که بیماری تقطیرالبول دارد. بیمار مبتلابه سلس البول . و رجوع به چکمیزک و چکمیزک شدن شود.
-
جستوجو در متن
-
strangury
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غرق شدن، چکمیزک
-
سلس البول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سلسَةالبَول] (پزشکی) sale(a)solbo[w]l عدم توانایی کنترل ادرار بهصورتی که قطرهقطره و بی اختیار خارج میشود؛ چکمیزک.
-
چکیزک
لغتنامه دهخدا
چکیزک . [ چ ُ زَ ] (اِ) سوزاک . نوعی بیماری که در مجرای بول آدمی به هم رسد. || بیماری تقطیر بول که در مثانه پدید آید. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 337). چکمیزک . بیماری سلسلةالبول . و رجوع به چکمیزک شود.
-
مثناء
لغتنامه دهخدا
مثناء. [ م َ ] (ع ص ) زن چکمیزک زده که بولش قطره قطره چکد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مؤنث اَمثَن . زنی که کمیز وی قطره قطره چکد و چکمیزک زده بود. (ناظم الاطباء). زنی که بول خود را در مثانه نگهداری کردن نتواند. (از اقرب الموارد).
-
مثن
لغتنامه دهخدا
مثن . [ م َ ث َ ] (ع مص ) چکمیزک شدن کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نگاهداری نکردن کمیز خود را در مثانه . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
امثن
لغتنامه دهخدا
امثن . [ اَ ث َ ] (ع ص ) مرد چکمیزک زده که بولش قطره قطره چکد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کسی که نمیتواند بولش را در مثانه نگه دارد. (از اقرب الموارد) (از تاج المصادر بیهقی ).
-
میزک
لغتنامه دهخدا
میزک . [ زَ ] (اِ مصغر) (اسم از میزیدن + ک تصغیر) مصغر میز یعنی شاش اندک . (ناظم الاطباء). || بول و شاش . (ناظم الاطباء). بول و شاش را گویند. (آنندراج ) (برهان ) : شیرگیر و خوش شد انگشتک بزدسوی مبرز رفت تا میزک کند. مولوی (مثنوی چ خاور ص 410).- چکمیز...