کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چکله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چکله
/čakle/
معنی
=چکه٢
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چکله
لغتنامه دهخدا
چکله . [ چ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) مطلق آنچه از جایی بچکد. (برهان ). هر چه از جایی بیفتد. (ناظم الاطباء). || قطره و چکیدن را نیز گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). چک و چکره و چکه . چیکلَه . (در لهجه ٔ روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ). و رجوع به چ...
-
چکله
لغتنامه دهخدا
چکله . [ چ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) نام مرغی شکاری . (ناظم الاطباء).
-
چکله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] čakle =چکه٢
-
واژههای مشابه
-
هاشم چکله
لغتنامه دهخدا
هاشم چکله . [ ش ِ ؟ ] (اِخ ) مکنی به ابوالعزیز. از شعرای اصفهان است . در کتاب ترجمه ٔ محاسن اصفهان نام وی در ردیف شعرای پارسی اصفهان آورده شده است . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 125).
-
جستوجو در متن
-
چکره
فرهنگ فارسی معین
(چَ کَ رِ) (اِ.) = چکله : 1 - قطرة آب ، رشحه . 2 - حباب ، کف آب .
-
چکره
لغتنامه دهخدا
چکره . [ چ َ رَ / رِ ] (اِ) قطره و ریزه های آب که وقت ریختن آب از جایی ، آنهابر اطراف و جوانب بجهند و آن را به عربی «رشحه » خوانند. (برهان ). قطره ریزه را گویند که از ریختن آب بجهد و آن را به تازی رشحه خوانند. (جهانگیری ). قطره ریزه که از آب جهد و آن...
-
چکه
لغتنامه دهخدا
چکه . [ چ َ / چ ِک ْ ک َ ] (اِ) به معنی قطره باشد. (برهان ). قطره و جزء بسیار کوچک از هر مایعی که کروی شکل باشد. (ناظم الاطباء). چکره وچکله . چِکَّه و چیکَّه . (در تداول اهالی مشهد و روستائیان خراسان ). رجوع به چکره و چکله و چکه چکه شود.
-
ناحیت
لغتنامه دهخدا
ناحیت . [ ی َ ] (ع اِ) طرف . کرانه . کنار. ساحل . زیس . || ولایت . کشور. چکله . دیار. بقعه . (ناظم الاطباء). رجوع به ناحیه شود : مشرق خرخیز ناحیت چین است . (حدود العالم ). ناحیتی از ناحیتی به چهار روی جدا گردد. یکی باختلاف آب و هوا...) (حدود العالم )...