کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چکش پذیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چکش پذیری
لغتنامه دهخدا
چکش پذیری . [ چ َک ْ ک ُ پ َ ] (حامص مرکب ) خاصیت چکش خوری فلزات . و رجوع به چکش خوارگی و چکش خوردن و چکش خوری شود.
-
واژههای مشابه
-
malleability
چکشپذیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] خاصیت یک خوارزمی/ الگوریتم که بهموجب آن با داشتن متن رمزشدۀ c1، تولید یک متن رمزشدۀ دیگر مانند c2، با ارتباط معلوم بین متنهای اصلی متناظر آنها امکانپذیر باشد
-
nonmalleability
چکشناپذیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] خاصیت یک خوارزمی/ الگوریتم که بهموجب آن با داشتن متن رمزشدۀ c1، تولید یک متن رمزشدۀ دیگر مانند c2، با ارتباط معلوم بین متنهای اصلی متناظر آنها امکانپذیر نباشد
-
چکش خوردن
لغتنامه دهخدا
چکش خوردن . [ چ َک ْ ک ُ خوَر / خُر دَ ] (مص مرکب ) کوبیده شدن آهن یا فلز دیگر. تَطَرﱡق .
-
چکش زدن
لغتنامه دهخدا
چکش زدن . [ چ َک ْ ک ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) زر یا مس یا آهن را چکش کاری کردن . || چکش زدن برای کسی ؛ کنایه است از سعایت وی کردن و بدگویی کردن از او نزد دیگران .
-
چکش خوارگی
لغتنامه دهخدا
چکش خوارگی . [ چ َک ْ ک ُ خوَا/ خا رَ / رِ ] (حامص مرکب ) رجوع به چکش خوری شود.
-
چکش خواره
لغتنامه دهخدا
چکش خواره . [ چ َک ْ ک ُ خوَا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) رجوع به چکش خور شود.
-
چکش خور
لغتنامه دهخدا
چکش خور. [ چ َک ْ ک ُ خوَر / خُر ] (اِمص مرکب ) قابلیت تخته شدن و کوفته شدن . (ناظم الاطباء). || (نف مرکب ) فلزات چکش پذیر. مواد چکش خور. خایسک پذیر. و رجوع به چکش خوردن و چکش خوری شود.
-
چکش کاری
لغتنامه دهخدا
چکش کاری . [ چ َک ْ ک ُ ] (حامص مرکب ) چکش زدن فلزات را. کوبیدن و صاف کردن زر یا مس یا آهن و جز اینها. چکش زنی فلزات : نقره ٔ صاف را تاب داده چندان چکش کاری کنند که بوی سرب نماند. (آیین اکبری از آنندراج ذیل لغت چکش ). و رجوع به چکش و چکش زدن شود.
-
چکش پرانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (ورزش) čak[k]ošparāni پراندن چکش؛ از ورزشهای دوومیدانی که گلولهای به وزن ۷ کیلو و ۷۰۰ گرم را که بر سر مفتول فلزی آویزان است؛ پرتاب میکنند.
-
چکش خور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) čak[k]ošxor فلزی که قابل کوبیدن و چکش زدن باشد؛ فلزی که بتوان آن را با چکش زدن بهصورت ورق یا تخته درآورد.
-
چکش کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) čak[k]oškāri عمل چکش زدن به فلزات؛ کوبیدن و صاف کردن فلزات با چکش.
-
چکش چوبی
دیکشنری فارسی به عربی
اضرب
-
چکش اهنگری
دیکشنری فارسی به عربی
زلاجة