کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چکاچک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چکاچک
/čakāčak/
معنی
= چکاچاک: ◻︎ ز بیم چکاچک که آمد ز تیر / کفن گشت در زیر جوشن حریر (نظامی۱۷: ۶۷۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چکاچک
فرهنگ فارسی معین
(چَ چِ) (اِ.) صدای به هم خوردن گرز و سپر و شمشیر.
-
چکاچک
لغتنامه دهخدا
چکاچک . [ چ ُ چ ُ ] (اِ مرکب ) سخنی و خبری را گویند که در افواه افتد. (برهان ). خبری را گویند که در افواه افتد. (جهانگیری ) (رشیدی ). سخن که در افواه افتد. (انجمن آرا) (آنندراج ). چک چک و پچ پچ . سخنی وخبری که در افواه افتد. (ناظم الاطباء) : چکاچک شد...
-
چکاچک
لغتنامه دهخدا
چکاچک . [چ َ چ َ ] (اِ صوت ) مخفف چکاچاک است که صدای زدن شمشیر و گرز باشد از پی هم . (برهان ). به معنی چکچاک است .(جهانگیری ). همان چکاچاک است .که چخاچخ و چقاچق نیز گویند. (رشیدی ). چکاچاک . (ناظم الاطباء) : ز بیم چکاچک که آمد ز تیرکفن گشت در زیر جوش...
-
چکاچک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) čakāčak = چکاچاک: ◻︎ ز بیم چکاچک که آمد ز تیر / کفن گشت در زیر جوشن حریر (نظامی۱۷: ۶۷۸).
-
چکاچک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چکچک› [قدیمی] čokāčok ۱. سخن یا خبری که بر سر زبانها افتد و مردم به همدیگر بگویند؛ خبری که شایع شود و هر کس به دیگری بگوید: ◻︎ چکاچک شد این راز اندر میان / که گردیده بد شاه با رومیان (زجاجی: رشیدی: چکاچک).۲. (اسم صوت) صدای عدهای از مردم که ...
-
چکاچک
فرهنگ گنجواژه
صدای شمشیر و برخورد فلز
-
جستوجو در متن
-
چاکاچاک
فرهنگ فارسی معین
(اِصت .) نک چکاچک .
-
چَک و چَک
فرهنگ گنجواژه
صدای شمشیر، چکاچک
-
چخاچخ
فرهنگ فارسی معین
(چَ چَ) (اِصت .) نک چکاچک .
-
چک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِصت .) = چکاچاک . چکاچک . چقاچاق : آواز ضربت تیغ ، صدایی که از چیزی برآید مانند شکستن چوب و نی و خوردن چیزی بر چیزی .
-
چک چک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چکاچک› [قدیمی] čokčok =چُکاچُک: ◻︎ چکچکی اوفتاده در مسجد / نز پی هزل و ضحکه کز پی جدّ (سنائی: ۱۸۶).
-
شکاشک
لغتنامه دهخدا
شکاشک . [ ش َ ش َ ] (اِ صوت ) آواز پای که در هنگام راه رفتن برآید. (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). چکاچاک . چکاچک . (فرهنگ فارسی معین ).
-
چخاچخ
لغتنامه دهخدا
چخاچخ . [ چ َ چ َ ](اِ صوت ) صدا و آواز زدن شمشیر باشد از پی هم . (برهان ) (آنندراج ). آواز ضرب شمشیر بود که از پی هم بزنند. (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ). صدا و آواز برخورد شمشیر از پی هم . (ناظم الاطباء). صدای زدن تیر و شمشیر. (شعوری ) چاکاچاک . چاک چا...
-
چقاچاق
لغتنامه دهخدا
چقاچاق .[ چ َ ] (اِ صوت مرکب ) صدا و آواز پیاپی خوردن تیر باشد بجایی . (برهان ). آوارتیغ و تیر و جز آن که به بدن انسان درخورد و این لفظ مطابق لهجه ٔ ترکان است . (آنندراج ) (غیاث ). صدا و آواز برخورد پیاپی تیر بر جایی . (ناظم الاطباء). چخاچخ و چقاچق و...