کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چکاننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چکاننده
/čekānande/
معنی
۱. ویژگی کسی که مایعی را چکهچکه در چیزی بریزد.
۲. (اسم) وسیلهای که آب یا مایع دیگر را قطرهقطره بچکاند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چکاننده
فرهنگ فارسی معین
(چَ نَ دِ) (ص فا.) 1 - کسی که مایعی را قطره قطره فرو چکاند. 2 - آلتی که آب یا مایع دیگر را چکه چکه بچکاند.
-
چکاننده
لغتنامه دهخدا
چکاننده . [ چ َ ن َ دَ / دِ ] (نف ) کسی یا چیزی که مایعی را قطره قطره فروچکاند. عامل چکانیدن . وسیله ٔ چکاندن . و رجوع به چکاندن و چکانیدن شود.
-
چکاننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) čekānande ۱. ویژگی کسی که مایعی را چکهچکه در چیزی بریزد.۲. (اسم) وسیلهای که آب یا مایع دیگر را قطرهقطره بچکاند.
-
جستوجو در متن
-
dropper
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطره چکان، چکاننده، اویخته
-
droppers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطره چکان، چکاننده، اویخته
-
مقاطر
لغتنامه دهخدا
مقاطر. [ م ُ طِ ] (ع ص ) چکاننده ٔ آب و مثل آن . (غیاث ).
-
چکان
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ چکاندن و چکانیدن) čekān ۱. =چکاندن۲. (صفت) چکنده.۳. (قید) در حال چکیدن.۴. چکاننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): قطرهچکان، خونچکان.
-
گل چکان
لغتنامه دهخدا
گل چکان . [ گ ُ چ ِ ] (نف مرکب )(از: گل + چکان ، چکاننده ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || (اِ مرکب ) نام درختی است که آنرا در هندوستان مهوه میگویند. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ).
-
خون چکان
لغتنامه دهخدا
خون چکان . [ چ َ / چ ِ ] (نف مرکب ) خون چکاننده . قطره قطره فروریزنده ٔ خون . آنکه خون از وی چکد. (یادداشت بخط مؤلف ).- چشم خون چکان ؛ چشم سخت گریان . (یادداشت مؤلف ).- دل خون چکان ؛ دل سخت غمین . (یادداشت مؤلف ).
-
مشلشل
لغتنامه دهخدا
مشلشل . [ م ُ ش َ ش َ] (ع ص ) آب چکان و ریزان . (آنندراج ). چکاننده . (ناظم الاطباء). || ریشه دار. (فرهنگ لغات مشکل وتعبیرات دیوان البسه چ استانبول ص 204) : گرد آن پرده ٔ گلگون چو مشلشل دیدم آمدم یاد از آن زلف و ز آن رنگ و عذار. نظام قاری (دیوان ص 14...
-
چکان
لغتنامه دهخدا
چکان . [ چ َ /چ ِ ] (نف ، ق ) بمعنی چکنده . (آنندراج ). چکنده . (شرفنامه ٔ منیری ) : قی افتد آن را که سر و ریش تو بیندزان خلم و زان بفچ چکان بر سر و رویت . مایعی که در حالت چکیدن باشد. (ناظم الاطباء). در حال چکیدن . حالت فروافتادن قطرات مایع از هر قب...