کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چک
/čak/
معنی
۱. ضربه که با دست به گونۀ کسی زده شود؛ سیلی؛ تپانچه.
۲. (کشاورزی) [قدیمی] وسیلهای که با آن خرمن کوفته را بر باد میدهند تا کاه از دانه جدا شود؛ هسک؛ افشون؛ چارشاخ.
۳. [قدیمی] مشتۀ پنبهزنی.
〈 چک زدن: (مصدر لازم) سیلی زدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تپانچه، سیلی، ضربت، کتک، کشیده
۲. برات، حواله، صک
۳. چانه
۴. چکه
۵. بنچاق، سند، قباله
۶. معدوم، نابود
فعل
بن گذشته: چکید
بن حال: چک
دیکشنری
Bohemian, buffet, cuff, paper money, whack
-
جستوجوی دقیق
-
چک
واژگان مترادف و متضاد
۱. تپانچه، سیلی، ضربت، کتک، کشیده ۲. برات، حواله، صک ۳. چانه ۴. چکه ۵. بنچاق، سند، قباله ۶. معدوم، نابود
-
چک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص . اِ.) معدوم ، نابود.
-
چک
فرهنگ فارسی معین
(چُ) (اِ.) = چوک : آلت تناسلی مرد؛ نره .
-
چک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) گردویی که مغز آن به آسانی برنیاید.
-
چک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) = جیک : یک جانب از چهار جانب بجول ، دزد؛ مق . پک .
-
چک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - (اِ.) قطره . 2 - صدای افتادن قطرة آب .
-
چک
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِ.) نک چهارشاخ .
-
چک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِصت .) = چکاچاک . چکاچک . چقاچاق : آواز ضربت تیغ ، صدایی که از چیزی برآید مانند شکستن چوب و نی و خوردن چیزی بر چیزی .
-
چک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) سخن ، کلام .
-
چک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) فک اسفل ، چانه ، چک و چانه .
-
چک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) سیلی ، تپانچه .
-
چک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ تر. ] به زانو نشستن ، چنباتمه زدن ، بر سر دو پای نشستن ، جندک زدن .
-
چک
فرهنگ فارسی معین
(چِ) [ فر. مأخوذ از فارسی ] (اِ.) برگه ای که به موجب آن شخص می تواند از حساب خویش در بانک پول بردارد یا به دیگری بدهد. ؛ ~ بی محل چکی که به علتی برگشت داده شود خواه صاحب چک در بانک موجودی داشته باشد یا نه : ؛ ~ مسافرتی چک تضمین شده ای با رقم مشخص ...
-
چک
لغتنامه دهخدا
چک . [ چ َ ] (اِ) قباله باشد. به تازی صک گویند. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 276). قباله و برات باشد.(فرهنگ اسدی حاشیه ٔ ص 276). برات وظیفه و مواجب و بیعانه و حجت و منشور و قباله ٔ خانه و باغ و امثال آن باشد و معرب آن صَک است . (برهان ). قباله را گویند. (جه...
-
چک
لغتنامه دهخدا
چک . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 9 هزارگزی شمال باختری درمیان برسر راه شوسه ٔ بیرجند و درمیان واقع است . جلگه و معتدل است و 120 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش غلات ، چغندر و شلغم است . شغل اهالی زراعت و...