کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چچک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چچک
/čačak/
معنی
گل سرخ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چچک
لغتنامه دهخدا
چچک . [ چ َ چ َ / چ ُ چ ُ / چ ِ چ َ ] (ترکی ، اِ) خال . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چخک . رجوع به چخک شود. || آبله ٔ بچه ها را گویند. (برهان ) (آنندراج ). مخفف چیچک است ، بمعنی آبله . (فرهنگ نظام ).
-
چچک
لغتنامه دهخدا
چچک . [ چ َ چ ُ ] (ترکی ، اِ) بمعنی گل باشد که عرب «وَرد» گویند. (برهان ) (آنندراج ). گل سرخ و سوری و ورد. (ناظم الاطباء). مخفف چیچک است بمعنی گل . (فرهنگ نظام ). گل . (فرهنگ شعوری ). گل سرخ : گل روی ترکی و من اگر ترک نیستم دانم همینقدر که بترکی است ...
-
چچک
لغتنامه دهخدا
چچک . [ چ ِ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سلماس شهرستان خوی که در 8هزارگزی شمال سلماس در مسیر راه شوسه ٔ سلماس به خوی واقع شده جلگه و معتدل است و 206 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، حبوبات ، بزرک ، شغل اهالی زراعت ، گله داری و ب...
-
چچک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹چیچک› [قدیمی] čačak گل سرخ.
-
واژههای مشابه
-
چچک زدن
لغتنامه دهخدا
چچک زدن . [ چ ِ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) آبله زدن . آبله برآوردن . آبله گرفتن . رجوع به چچک شود.
-
چچک زده
لغتنامه دهخدا
چچک زده . [ چ ِ چ َ زَ دَ / دِ] (ن مف مرکب ) آبله زده . آبله برآورده . بیماری آبله گرفته : غَضِب َ غَضاباً؛ چچک زده گردید. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
چخک
لغتنامه دهخدا
چخک . [ چ ِ خ َ / چ َ خ َ ] (اِ) چچک . خجک . بمعنی خال باشد و آن نقطه ای است سیاه که در روی و اندام آدمی بهم میرسد. (برهان ) (آنندراج ). خال . (ناظم الاطباء). بهق معرب آنست . (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به چچک و خجک شود. || بمعنی رخساره هم بنظر آمده...
-
پچق
لغتنامه دهخدا
پچق . [ پ ِ چ َ ] (ترکی ، اِ) پچک . پچاق . کارد. چاقو : ترک من خورده نبید، دی برم مست رسیدوز سر خشم کشید، بر من آن پچقو. سوزنی .از چشمم ار بر آن چچک تو چکد سرشک ترکی مکن بکشتن من برمکش پچک .سوزنی (دیوان ص 146).
-
غضب
لغتنامه دهخدا
غضب . [ غ َ ] (ع اِ) گاو نر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ثور. (اقرب الموارد). || شیر بیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسد. (اقرب الموارد). || سنگلاخ است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). صخرة صلبة. تخته سنگ سخت ؛(اقرب الموارد). || (ص ) سخت سرخ . و احمر...
-
نجک
لغتنامه دهخدا
نجک . [ ن َ ج َ ](اِ) نوعی از تبرزین . (برهان قاطع) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). مبدل و مخفف ناچخ که تبرزین باشد، و به ترکی نجق گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). نچک . نجق . (حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع) : از چشمم ار بر آن چچک تو چکد سرشک تر...
-
چیچک
لغتنامه دهخدا
چیچک . [چی چ َ ] (اِ) در ترکی به معنی گل است . (از آنندراج ). گل که به تازی ورد خوانند. (از سروری ). چچک (سروری ). || به معنی آبله لفظ ترکی است . (غیاث اللغات ). جُدَرّی مرضی که امروز به آبله معروف است . این معنی نیز از معنی گل مأخوذ است که ترکی است...
-
چهاردولی
لغتنامه دهخدا
چهاردولی . [ چ َ دُو ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش مرکزی شهرستان مراغه . در جنوب خاوری بخش واقع و موقعیت آن کوهستانی است . قراء دهستان از چشمه سارها و قنات و آبهای برف و باران آبیاری میشود. محصول عمده اش غلات و لبنیات است . شغل ساکنین ...
-
ترکی
لغتنامه دهخدا
ترکی . [ ت ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به ترک . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ). منسوب به ترک که طایفه ٔ مشرقی و از کفار می باشند و جمعی ازآنها اسلام پذیرفته اند. (انساب سمعانی ) : سپاهش همه تیغ هندی بدست زره ترکی و زین سغدی نشست . فردوسی .د...