کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چپک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چپک
لغتنامه دهخدا
چپک . [ چ َپ َ ] (اِ) چپه . زدن کفی بر کف ِ دیگر به نشانه ٔ نشاطو شادی . کف زدن از شوق و خوشی . دست زدن بعلامت ابرازشوق و نشاط. صفق . رجوع به چپک زدن و چپه زدن شود.
-
واژههای مشابه
-
چپک زدن
لغتنامه دهخدا
چپک زدن . [ چ َ پ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) دست زدن . چپه زدن . رجوع به چپک و چپه و چپه زدن شود. || در تداول زنان راه رفتن بیهوده . راه بسیار رفتن ، بی ثمر و بی مقصد معلوم و بیهوده بهر جای رفتن . بسیار راه رفتن کسی بی آنکه در پی کاری باشد. بیهوده و بی مقص...
-
چَپَک زدن
لهجه و گویش تهرانی
دستک زدن
-
چپ،چپه،چپک
لهجه و گویش تهرانی
کف (دست)
-
جستوجو در متن
-
چپه
لغتنامه دهخدا
چپه . [ چ َپ َ / پ ِ ] (اِ) تخته ای باشد دسته دار بهیأت بیل که کشتی بانان بدان کشتی رانند. (برهان ) (آنندراج ). تخته ای دسته دار بشکل بیل که کشتی بانان کشتی بدان رانند. (ناظم الاطباء). پارو. پاروی کشتی رانی . || کف دست و مشت . || کف زدن . (فرهنگ نظا...
-
چپه زدن
لغتنامه دهخدا
چپه زدن . [ چ َ پ َ / پ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) دست زدن . کف زدن . دستک زدن . چپک زدن . تصدیه . تصدید. تصفیح . || دست زدن بعلامت شادی . کف زدن بعلامت شادمانی کردن . چپک زدن بقصد تشویق کردن از کسی یا ابراز خوشحالی نمودن از عمل آن کس . صفق . رجوع به چپک ز...
-
چپه زن
لغتنامه دهخدا
چپه زن . [ چ َ پ َ / پ ِ / چ َپ ْ پ َ / پ ِ زَ ] (نف مرکب ) چپک زن . دست زن . کف زننده . دستک زننده . آنکه دو کف دست بر هم زند ابراز شادمانی را : زین سور به آئین تو بردند بخروارزر و درم آن قوم که نرزند بدو تیزاز مطرب بدزخمه و شب بازی بدسازسنگ و سرخ (...
-
تصفیح
لغتنامه دهخدا
تصفیح . [ ت َ ] (ع مص ) پهن کردن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). پهن گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فرش کردن مکانی با سنگ های پهن . (از اقرب الموارد). || دست بر هم زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب...
-
دس دس کردن
لغتنامه دهخدا
دس دس کردن . [ دَ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول شیرخوارگان ، چپه زدن . چپک زدن . || دست دست کردن . طول دادن . به تعویق افکندن . وقت سپوختن . مماطله کردن . اهمال کردن بعمد. قاصداً انجام دادن کاری را بدرازا کشاندن .
-
دسدسی
لغتنامه دهخدا
دسدسی . [ دَ دَ ] (حامص مرکب ) چپه . چپک ، در تداول . || خطابی کودکان نوپا را با زدن دو دست بهم : دس دسی باباش میادجیب پرقاقاش میاد.دس دسی باباش میادصدای کفش پاش میاد.
-
حبه زن
لغتنامه دهخدا
حبه زن . [ ح َب ْ ب َ زَ] در این بیت سوزنی این صورت آمده است : زین سور بآئین تو بردند بخروارزرّ و درم آن قوم که نرزند به دو تیزاز مطرب بدزخمه و شب بازی بدسازسنگ و سرح (؟) وحبه زن و مسخره و حیز.و شاید این صورت مصحف کلمه ٔ چپه زن یعنی چپک زن ، و یا قحب...
-
دستک زدن
لغتنامه دهخدا
دستک زدن . [ دَ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) دست بر دست زدن برای خواندن و طلب کردن کسی . (آنندراج ). دست زدن . بر هم کوفتن دو کف دست طرب و شادی را. چنگه زدن ، و آن زدن دو دست است بر یکدیگر که از آنها آوازی برآید. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). || به اصطلاح...
-
رود
لغتنامه دهخدا
رود. (پسوند) جزء ترکیبی برخی از ترکیبات بمعانی مختلف رود است ، نظیر: اچه رود. ارده رود. ازرود. ازن رود. اسپه رود. استانک رود. اسفی رود. الم رود. الیشررود. امیررود. اندرود. انگرود. اهلم رود. اودروه رود. اوزرود. اوشیان رود. بریشرود. بزرود. پی بورود. پا...