کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چپدان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چپدان
لغتنامه دهخدا
چپدان . [ چ ِ ] (اِ) بمعنی چپداز است که سرموزه باشد. (برهان ) (آنندراج ). جرموق و سرموزه و چپدار. (ناظم الاطباء). رجوع به چپدار و چپداز و چپلان شود.
-
جستوجو در متن
-
چپداز
لغتنامه دهخدا
چپداز. [ چ ِ ] (اِ) چپدار. چپدان . سرموزه را گویند، و آن کفشی باشد که مردم ماورأالنهر از بالای موزه پوشند. بعربی جرموق خوانند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به چپدار و چپلان و چپدان شود.
-
چپلان
لغتنامه دهخدا
چپلان . [ چ َ ] (اِ) جرموق و سرموزه و چپدار و کفشی که بالای موزه پوشند. (ناظم الاطباء). چپداز. چپدان . رجوع به چپدار و چپداز و چپدان شود.
-
چپدار
لغتنامه دهخدا
چپدار. [ چ َ / چ ِ ](اِ) چپداز. چپدان . (جهانگیری ). سرموزه . (جهانگیری )(ناظم الاطباء). خارکش . (جهانگیری ). جرموق ، بتازی . (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). کفش بالای موزه . کفشی که برسر موزه کشند. رجوع به چپداز و چپدان و چپلان شود.
-
سرموزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sarmuze کفشی که در قدیم روی موزه به پا میکردند و بیشتر در ماوراءالنهر معمول بوده؛ چپدار؛ چپذار؛ چپدان؛ خارکش.