کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چُول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چُول
لهجه و گویش بختیاری
čul ویرانه، خرابه zelzela čul-es kerd>:زلزلهویرانش کرد> .
-
واژههای مشابه
-
چول
واژگان مترادف و متضاد
۱. خمیده، منحنی ۲. آلتتناسلی، نره ۳. بیابان، برهوت
-
چول
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = چل . چر: آلت تناسل نر، نره .
-
چول
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (اِ.) بیابان ، صحرای خالی از بشر.
-
چول
فرهنگ فارسی معین
(ص .) خمیده ، منحنی .
-
چول
لغتنامه دهخدا
چول . (اِ) آلت تناسل باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ). آلت تناسل مرد. نره . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). آلت تذکیر بخصوص از بچه ها. (یادداشت مؤلف ) : صد بار بگفتم که کچول تو خوشست یک بار تو هم بگو که چول تو خوشست .قاضی احمد...
-
چول
لغتنامه دهخدا
چول . (اِ) در تداول عوام ، بورشده . کسی که در بازی نوبتش گذشته است . (فرهنگ لغات عامیانه تألیف سیدمحمدعلی جمالزاده ).
-
چول
لغتنامه دهخدا
چول . (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. 75 تن سکنه دارد. از چاه مشروب میشود. محصول عمده اش غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
چول
لغتنامه دهخدا
چول . (ترکی ، اِ) چل ، بمعنی صحرا. (یادداشت مؤلف ). بیابان . (جهانگیری ). جای خالی از آدم را گویند. (برهان ). بیابان ریگ زار و جائی که آدمی در او نباشد و کم عبور کند. (آنندراج ) (انجمن آرا). بیابان . صحرای خالی از بشر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی مع...
-
چول
لغتنامه دهخدا
چول . [ چ َ / چُو ] (ص ) خمیده . (فرهنگ اسدی ) (جهانگیری ) (اوبهی ). خم و خمیده . (برهان ). خمیده و کج . (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ). کج و خم و خمیده . (ناظم الاطباء). خمیده وکج که چوله هم گویند. (یادداشت مؤلف ) : زلفک چول و آن رخان چو ماه ...
-
چول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] čo[w]l =چوله
-
چول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] ču(o)l ۱. بیابان بیآبوعلف.۲. جای خالی از آدمی؛ چولستان.
-
چَوَل
لهجه و گویش بختیاری
aval کج، برگشتن دست بر اثر فلج شدنxol-o-čaval>:کج و کوله> .
-
چول
لهجه و گویش تهرانی
چوب کوچک، نظیر چوب کبریت