کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چُلیدَن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چُلیدَن
لهجه و گویش بختیاری
čolidan به سبب سستى و ضعف بدن به زمینافتادن ez pâ čolid>:از پا درآمد>
-
واژههای مشابه
-
چلیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. روان بودن، خریدارداشتن، رونق داشتن، رونق بخشیدن ۲. سزاوارگشتن، لایق بودن ۳. فشرده شدن ۴. رمیدن ۵. جنبیدن
-
چلیدن
فرهنگ فارسی معین
(چَ دَ) (مص ل .) 1 - روان شدن . 2 - رمیدن .
-
چلیدن
لغتنامه دهخدا
چلیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) روان شدن . (آنندراج ). رفتن . (غیاث ). رفتن و روان شدن . (ناظم الاطباء) : چون ز ستوری به مردمی نشوی ای پسر و از خری برون نچلی . ناصرخسرو.از چلچل تو پای من ِ زار شد کچل من خود نمی چلم تواگر میچلی بچل . میرخسرو (از آنندراج ).و ...
-
چلیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) čalidan ۱. فشرده شدن چیزی آبدار که آب آن بیرون بیاید؛ فشرده شدن.۲. [قدیمی] روان شدن؛ رفتن: ◻︎ از چلچل تو پای من زار شد کچل / من خود نمیچلم تو اگر میچلی بچل (امیرخسرو: لغتنامه: چلیدن).۳. [قدیمی] جنبیدن.۴. [قدیمی] سزاوار گشتن
-
چلیدن،چلوندن
لهجه و گویش تهرانی
فشردن ،عصاره گرفتن
-
واژههای همآوا
-
چلیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. روان بودن، خریدارداشتن، رونق داشتن، رونق بخشیدن ۲. سزاوارگشتن، لایق بودن ۳. فشرده شدن ۴. رمیدن ۵. جنبیدن
-
چلیدن
فرهنگ فارسی معین
(چَ دَ) (مص ل .) 1 - روان شدن . 2 - رمیدن .
-
چلیدن
لغتنامه دهخدا
چلیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) روان شدن . (آنندراج ). رفتن . (غیاث ). رفتن و روان شدن . (ناظم الاطباء) : چون ز ستوری به مردمی نشوی ای پسر و از خری برون نچلی . ناصرخسرو.از چلچل تو پای من ِ زار شد کچل من خود نمی چلم تواگر میچلی بچل . میرخسرو (از آنندراج ).و ...
-
چلیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) čalidan ۱. فشرده شدن چیزی آبدار که آب آن بیرون بیاید؛ فشرده شدن.۲. [قدیمی] روان شدن؛ رفتن: ◻︎ از چلچل تو پای من زار شد کچل / من خود نمیچلم تو اگر میچلی بچل (امیرخسرو: لغتنامه: چلیدن).۳. [قدیمی] جنبیدن.۴. [قدیمی] سزاوار گشتن
-
جستوجو در متن
-
چل
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ چلیدن) čal = چلیدن
-
قُچُّرُنْدَن
لهجه و گویش گنابادی
ghochchorondan در گویش گنابادی یعنی فشار دادن ، چِلیدن ، آب چیزی را گرفتن