کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چُلُکْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چلک
لغتنامه دهخدا
چلک . [ چ ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چلندر بخش مرکزی شهرستان نوشهر که در 15 هزارگزی خاور نوشهر و یکهزارگزی راه شوسه ٔ نوشهر به بابلسر واقع است ، دشت و معتدل و مرطوب است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه ٔ محلی . محصولش برنج و عسل . شغل ...
-
چلک
لغتنامه دهخدا
چلک . [ چ ُ ل َ ] (اِ) طناب ابریشمی باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || کلافه رانیز گویند، خواه کلافه ٔ ریسمان و خواه کلافه ٔ ابریشم باشد. (برهان ). کلافه ٔ ابریشم . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). کلافه ٔ ریسمان و یا ابری...
-
چلک
لغتنامه دهخدا
چلک .[ چ ُ ] (اِ) چمچه و ملاغه و ملعقه . (ناظم الاطباء).
-
چلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] če(o)lk ۱. کفچه؛ کفگیر.۲. ملاقه.۳. (موسیقی) = چکاوک
-
چلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čolak ۱. طناب ابریشمی.۲. کلاف نخ.۳. کلاف ابریشم.
-
چلک
واژهنامه آزاد
کثیف
-
جستوجو در متن
-
chalque
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چلک
-
چلیک چلیک
لغتنامه دهخدا
چلیک چلیک . [ چ ِ چ ِ ] (اِ صوت مرکب ) صدای کفش های پاشنه خوابیده و نعلین به هنگام راه رفتن . چلک چلک . چلپ چلپ . صدای راه رفتن کسانی که نعلین و اقسام دیگر کفشهای پاشنه خوابیده به پادارند. صدای به زمین کشیدن پاشنه های کفش راحتی یا نعلین هنگام راه رفت...
-
بنصر
واژگان مترادف و متضاد
انگشت چهارم، چلک، کلیک
-
چکگ
لغتنامه دهخدا
چکگ . [ چ ُ ک ُ ] (اِ) طناب ابریشمین . (ناظم الاطباء). مرادف چکک و چلک . و رجوع به چکک و چلک شود.
-
کورشت
لغتنامه دهخدا
کورشت . [ رِ ] (اِ) به معنی دسته چلک باشد و آن دو چوب است ، یکی بلند به مقدار سه وجب و دیگر کوتاه به قدریک قبضه که کودکان و جوانان در سیرها و جاها بازی کنند و هر دو سر چوب کوچک تیز می باشد و عربان چوب بزرگ را مقلاء و کوچک را قله گویند. (برهان ). همان...
-
دیمین
لغتنامه دهخدا
دیمین . [ دَ / دِ / دی ] (اِ) چلک بازی را گویند و آن دو چوب است یکی بمقدار سه وجب و دیگری بقدر یک قبضه و هر دو سر چوب کوچک تیز است و اکثر طفلان بدان بازی کنند. و آن را دیمین چوب هم میگویند. (برهان ) (آنندراج ). غوک چوب . (جهانگیری ). دودله . (رشیدی )...
-
چکک
لغتنامه دهخدا
چکک . [ چ ُ ک ُ / ک َ ] (اِ) مرغی خرد است . (فرهنگ اسدی ). بر وزن و معنی چغک است که گنجشک باشد، و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است . (برهان ). گنجشک را نامند و آن را چغوک نیز گویند. (جهانگیری ). بچه گنجشک بود و گویند مرغکی است سخت خرد. (حاشیه ٔ ف...
-
خنصر
لغتنامه دهخدا
خنصر. [ خ ِ ص ِ / ص َ ] (ع اِ) انگشت خرد که کالوج باشد و چلک و کابلیج نیز گویند. (ناظم الاطباء).خردک . کالوچ . کلیک . انگشت کهین . انگشت پنجم . انگشت کوچک . انگشت کوچکه . (یادداشت بخط مؤلف ). انگشت میانه . || انگشت خرد پا. (مؤنث است ). (منتهی الارب...
-
چالیک
لغتنامه دهخدا
چالیک . (اِ) نوعی بازی طفلان . نوعی وسیله ٔ بازی مخصوص اطفال . نوعی بازی اطفال که در هر استان ایران بنامی معروف است و اسم مخصوص دارد. نام دو پاره چوب که در بازی مخصوص اطفال بکار میرود. دو پارچه چوب است که اطفال بدان بازی کنند یکی دراز بقدر سه وجب و د...