کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چَرس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چَرس و بَنگ
فرهنگ گنجواژه
مواد مخدر.
-
واژههای همآوا
-
چرس
واژگان مترادف و متضاد
بنگ، حشیش
-
چرس
واژگان مترادف و متضاد
۱. چراگاه، مرتع ۲. بند، حبس، زندان ۳. آزار، اذیت، شکنجه ۴. نیازدرویشان، متاعگدایی
-
چرس
فرهنگ فارسی معین
(چَ رَ) (اِ.) 1 - بند، زندان . 2 - شکنجه ، آزار.
-
چرس
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِ.) مادة مخدری است که از مالش دادن سرشاخه های گیاه شاهدانه با دست یا روی پارچه بدست می آید و آن را با توتون یا تنباکو می کشند.
-
چرس
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) چرخشت .
-
چرس
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) چیزهایی که درویشان و گدایان از گدایی جمع کنند.
-
چرس
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ قس . چر، چریدن ] (اِ.) چراگاه چهارپایان .
-
چرس
لغتنامه دهخدا
چرس . [ چ َ ] (اِ) گرد بنگ است که گلوله و جمع کرده پس در غلیان نهاده بکشند و کیفیتی دهد که جبن و بیم وواهمه و اشتها را بیفزاید. (انجمن آرا). ساقه ٔ سقزی و مخدری که از برگ کنب گیرند و درویشان و قلندران آنرا با توتون و یا تنباکو مخلوط کرده در چپق و یا ...
-
چرس
لغتنامه دهخدا
چرس . [ چ َ رَ ] (اِ) بند و زندان را گویند. (برهان ). بند و زندان بود. (جهانگیری ) (انجمن آرا)(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ) : چون نباشد شاعر منحول کار شعردزدکی گذارد بی گناهی قافیت را در چرس . سنائی (از جهانگیری ).آید به چشمم هر نفس عالم ز ...
-
چرس
لغتنامه دهخدا
چرس . [ چ ُ ] (اِخ ) مؤلف انجمن آرا نویسد: «نام ناحیه ایست که بر طرف شمالی بحیره ٔ تبریز واقع شده و طرف مغربی آن بحیره ٔ ارومیه و سلماس است و جانب جنوب آن مراغه و سمت شرقی آن شهر تبریز است ». (از انجمن آرا ذیل لغت چَرَس ).
-
چرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čars مادۀ سقزی مخدر و سمی که از گیاه شاهدانه میگیرند.
-
چرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čaras ۱. بند و زندان: ◻︎ هر که به قید تو گرفتار شد / تا ندهد جان نرهد زاین چرس (نزاری: لغتنامه: چرس).۲. شکنجه؛ آزار.۳. فشار.۴. چرخشت۵. آنچه درویشان و گدایان از دریوزگی و گدایی جمع کنند.
-
جستوجو در متن
-
چَرسی
لهجه و گویش تهرانی
معتاد به چرس