کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چوگان باز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چوگان بازی
دیکشنری فارسی به عربی
منحرف
-
چوگان زدن
دیکشنری فارسی به عربی
مضرب
-
گوی و چوگان
لغتنامه دهخدا
گوی و چوگان . [ ی ُ چ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گوی و پهنه . رجوع به هر یک از این دو کلمه شود.- بازی گوی و چوگان ؛ چوگان بازی . گوی بازی .- گوی و چوگان باختن ؛ با گوی و چوگان بازی کردن .
-
بازی گوی و چوگان
لغتنامه دهخدا
بازی گوی و چوگان . [ ی ِ ی ُ چ َ / چ ُ ] (اِ مرکب ) چوگان بازی . گوی بازی با چوگان . رجوع به گوی و چوگان شود.
-
بازی چوگان یا گلف
دیکشنری فارسی به عربی
غولف
-
چوگان سر کج
دیکشنری فارسی به عربی
منحرف
-
گوی و چوگان
فرهنگ گنجواژه
محل رقابت.
-
چوگان بازی با اصول فوتبال
دیکشنری فارسی به عربی
هوکي
-
جستوجو در متن
-
پهنه باز
لغتنامه دهخدا
پهنه باز. [ پ َ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) که پهنه بازد. رجوع به پهنه شود : پهنه بازی و کمندافکنی و چوگان بازناوک اندازی و زوبین فکن و سخت کمان .فرخی .
-
باز
لغتنامه دهخدا
باز. (فعل امر) امر به بازی کردن ، یعنی بباز و بازی کن . (برهان ) (دِمزن ). صیغه ٔ امر از باختن و بازیدن . (غیاث ). امر به باختن . (رشیدی ). امر از بازیدن است . (جهانگیری ) (شعوری ج 1 ورق 165). || (نف مرخم ) مخفف بازنده . بازی کننده . که دوست گیرد. عا...
-
بازکیاگوراب
واژهنامه آزاد
باز=بازی+کیا=حاکمان قدیم لاهیجان که درمسجد چهارپادشاه دفنند=گوراب=مرداب،سل،جایی که آب جمع می شود=جلگه ای که محل بزی چوگان حاکمان وقت بودند
-
گوی باز
لغتنامه دهخدا
گوی باز. (نف مرکب ) که گوی بازد. که با گوی بازی کند. شخصی که چوگان و گوی بازی کند. (از برهان قاطع). || بازیگری را گویند که چند عدد گوی الوان در دست گرفته یک یک را بر هوا اندازد و بگیرد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) نام روز نو...
-
فشانیدن
لغتنامه دهخدا
فشانیدن .[ ف َ / ف ِ دَ ] (مص ) افشانیدن . ریزانیدن و ریختن . (آنندراج ). افشاندن . (فرهنگ فارسی معین ) : زرستان ، مشک فشان ، جام ستان ، بوسه بگیرباده خور، لاله سپر، صیدشکر، چوگان باز.منوچهری .
-
فریبان
لغتنامه دهخدا
فریبان . [ ف ِ / ف َ ] (نف ، ق ) در حال فریبیدن و فریفتن . (یادداشت بخط مؤلف ) : گرد گردان و فریبانت همی برد چو گوی تا چو چوگانت بکرد این فلک چوگان باز.ناصرخسرو.
-
نخجیر کردن
لغتنامه دهخدا
نخجیر کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صید. شکار کردن : همی کرد نخجیر تا شب ز کوه برآمد سبک بازگشت از گروه . فردوسی .همی کرد نخجیر و یادش نبوداز آنکس که با او نبرد آزمود. فردوسی .به نخجیر کردن به دشت دغوی ابا باز و یوزان نخجیرجوی . فردوسی .گرت سوی نخ...