کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چونان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چونان
/čunān/
معنی
۱. مثلِ؛ مانندِ.
۲. (صفت) [قدیمی] آنچنان؛ آنسان.
۳. (حرف، قید) [قدیمی] چنانکه؛ همانسانکه: ◻︎ بجوی مهر من ای نوبهار حسن که من / به کارت آیم چونان به مهرگان آتش (رشیدوطواط: لغتنامه: چونان).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چونان
لغتنامه دهخدا
چونان . (اِ) چوبی که بدان خمیر نان را پهن میکنند. (ناظم الاطباء). مخفف چوب نان است .
-
چونان
لغتنامه دهخدا
چونان . (ق مرکب ) از «چون » + «آن ». (دکتر معین ، حواشی برهان ). یعنی چنان . (فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی ). به معنی چنان و همچنان و همچو آن باشد. (برهان ) (از آنندراج ). مخفف چون آن . به معنی مانند آن . (فرهنگ نظام ). کلمه ٔ تشبیه ؛ یعنی مانند آن و همچو...
-
چونان
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) čunān ۱. مثلِ؛ مانندِ.۲. (صفت) [قدیمی] آنچنان؛ آنسان.۳. (حرف، قید) [قدیمی] چنانکه؛ همانسانکه: ◻︎ بجوی مهر من ای نوبهار حسن که من / به کارت آیم چونان به مهرگان آتش (رشیدوطواط: لغتنامه: چونان).
-
جستوجو در متن
-
چنان
فرهنگ فارسی معین
(چُ یا چِ)(ق .) = چونان : 1 - آن سان ، آن گونه . 2 - مثل آن ، مانند آن .
-
حورا وش
فرهنگ نامها
(تلفظ: ho(w)rā vaš) (عربی ـ فارسی) چونان زن زیبا روی بهشتی .
-
چون
واژگان مترادف و متضاد
۱. برایاینکه، چونکه، زیرا ۲. چونان، شبیه، مانند، مثل ۳. وقتی، هنگامی ۴. چسان، چطور، چگونه ۵. چو ≠ چرا، برایچه ۶. اگر ۷. تا، تااینکه
-
آنچنان
لغتنامه دهخدا
آنچنان . [ چ ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مخفف آن چونان . بطوری . بقسمی . بدانگونه . آنطور. آنگونه .
-
چاوچاوان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [قدیمی] čāvčāvān = چاو۲: ◻︎ مرغ دیدی که بچه زو ببرند / چاوچاوان درست چونان است (رودکی: ۴۹۴).
-
آندون
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] 'āndun ۱. [مقابلِ ایدون] آنجا.۲. آن سوی: ◻︎ خواسته چونان دهد که گویی بستد / روی گه ایدون کند ز شرم گه آندون (فرخی: ۲۸۹).۳. [مقابلِ ایدون] آنگاه؛ آن زمان.
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) صاحبی . در لغت نامه ٔ اسدی بیت ذیل از او شاهد کلمه ٔ حُودِ خروه آمده است :ای خواجه چرا جدا شدستی ز گروه چونان که ز جمع تره ها حُودِ خروه .
-
انذون
لغتنامه دهخدا
انذون . [ اَ ] (ق ) آنجا، مقابل اینجا : خواسته چونان دهد که گویی بستدروی گه ایذون کند ز شرم گه انذون . فرخی .نگویی کز چه معنی راست این ایذون و آن انذون . سنایی .و رجوع به اندون و آندون شود.
-
بی سایه
لغتنامه دهخدا
بی سایه . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + سایه ) که سایه ندارد. || سخت شتابان در رفتار : چنان بی سایه شد چونان بی آزرم که بر چشمش جهان تاری شد از شرم .(ویس و رامین ).رجوع به سایه شود. || بی لطف و مهر.
-
چنگ یازیدن
لغتنامه دهخدا
چنگ یازیدن . [ چ َ دَ ] (مص مرکب ) آهنگ کردن . دست یازیدن . قصد کردن : فرامرز چون سرخه را یافت چنگ بیازید چونان که یازد پلنگ . فردوسی .چو نتوان گرفتن گریبان جنگ سوی دامن آشتی یاز چنگ . اسدی .شاهین غمش چو چنگ یازددر چنگلش آسمان نگنجد.حسین شفائی (از آن...
-
خورمهر
لغتنامه دهخدا
خورمهر. [ خوَرْ / خُرْ م ِ ](اِخ ) نام شمشیر سلیمان پیغمبر بوده است . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگیری ) : مگر نگین سلیمان بدست خسرو ماست که چون سلیمان مر باد را بفرمان کردو یا سلیمان خورمهر نام سیفی است که دیو چونان فرمانبری سلیمان کرد...