کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چوشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چوشیدن
/čušidan/
معنی
مکیدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چوشیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) مکیدن .
-
چوشیدن
لغتنامه دهخدا
چوشیدن . [ دَ ] (مص ) مکیدن . (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ). مکیدن و امتصاص نمودن . (ناظم الاطباء). در سنسکریت چوش بمعنی مکیدنست که در اردو چوسنا شده است . (فرهنگ نظام ). مزیدن . میکیدن . چنانکه حجام شاخ را....
-
چوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹چوشدن› [عامیانه] čušidan مکیدن.
-
جستوجو در متن
-
لچیدن
واژهنامه آزاد
لُچّیدَن (مصدر)، چشیدن، چوشیدن، مکیدن.
-
چوشدن
لغتنامه دهخدا
چوشدن . [ ش ِ دَ ] (مص ) مخفف چوشیدن است که بمعنی مکیدن باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ). امتصاص و چوشیدن . (از ناظم الاطباء) : حلق عدوت هر شبی کز جگر آب چو شدی آب روانش از لب چشمه ٔ خنجر آمده . سیف اسفرنگ .رجوع به چوشیدن و مکیدن ش...
-
مکیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: mécitan] me(a)kidan چیزی را میان دو لب گذاشتن و آنچه را در آن است به داخل دهان کشیدن؛ مزیدن؛ چوشیدن؛ چوشدن.
-
چوشک
لغتنامه دهخدا
چوشک . [ ش َ ] (اِ) کوزه را گویند که لوله داشته باشد و آن را بلبله نیز خوانند. (جهانگیری ). کوزه لوله دار را گویند. (برهان ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). کوزه ٔ لوله دار کوچک مأخوذ از چوشیدن که بمعنی مکیدن است . (آنندراج ) (انجمن آرا). بلبلی . چون ...
-
ضغیل
لغتنامه دهخدا
ضغیل . [ ض َ ](ع اِ) آواز دهن حجام وقت مکیدن خون از شاخ . (منتهی الارب ). بانگ چوشیدن حجام شیشه را. (مهذب الاسماء).
-
چکیدن
لغتنامه دهخدا
چکیدن . [ چ ُ دَ ] (مص ) مکیدن . (از برهان ذیل چکیده ) (از رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). چوشیدن و چشیدن : پستان آب می چکد ایرا که دایه اوست طفل نبات را طلبد دایه جابجا. مولوی (از رشیدی ).رجوع به چُکیده شود.
-
مکیدن
لغتنامه دهخدا
مکیدن . [ م َ دَ ] (مص ) بر وزن و معنی مزیدن است و آن را چوشیدن هم می گویند. (برهان ). مرادف مزیدن و مکیدن دهان و لب هر دو صحیح . (آنندراج ). چوشیدن و گذاشتن چیز روان و مایع در دهان و آن را فروبردن و خنیدن . (ناظم الاطباء). فشردن چیزی در میان دو لب و...
-
ک
لغتنامه دهخدا
ک . (حرف ) حرف بیست و پنجم از الفبای فارسی و بیست و دوم از حروف هجای عرب و یازدهم از حروف ابجد و نام آن کاف است . و در حساب جُمَّل آن را بیست گیرند و برای تشخیص از کاف پارسی یا «گ » آن را کاف تازی و کاف عربی گویند، و آن از حروف مصمته و مائیه و هم از ...