کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چوره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چوره
لغتنامه دهخدا
چوره . [ چ َ وَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت . 167 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و سیاه رود. محصولاتش غلات ، برنج و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
چوره
لغتنامه دهخدا
چوره . [ چ ُ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کناربروژ بخش صوهای شهرستان ارومیه . دارای 315 تن سکنه . آب آن از دره . محصولاتش توتون و غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
چوره
لغتنامه دهخدا
چوره . [ چ ُ رَ ](اِخ ) دهی است از دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین . 190 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه . محصولاتش غلات و عدس است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
چوره
لغتنامه دهخدا
چوره . [ رَ / رِ ] (اِ) دوکدان . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
چوره باد
لغتنامه دهخدا
چوره باد. [ چ ُ رَ ] (اِخ ) از قرای زنجان رود زنجان قدیم النسق . محصولش دیمی و آبی . رودخانه ٔ کوچکی از میان قریه جاریست که آب آن از چشمه سار است . حاصل صیفی و بعضی اراضی از آن رود مشروب میشود، منبع این رود از دیزه است که موسوم به عاشقلو دره سی میباش...
-
چوره ناب
لغتنامه دهخدا
چوره ناب . [ چ ُ رَ ](اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان زنجان . 345 تن سکنه دارد. آب از قنات و چشمه . محصولاتش غلات و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
جستوجو در متن
-
chevret
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چوره
-
chevre
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چوره
-
فریه
لغتنامه دهخدا
فریه . [ ف َ ] (اِ) نفرین و لعنت . (فرهنگ فارسی معین ) : همی کرد بر رهنمایش فریه چوره را رها کرد و آمد بدیه .فردوسی .
-
کنار بروژ
لغتنامه دهخدا
کنار بروژ. [ک َ ب ِ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش صومای شهرستان ارومیه است که در جنوب خاوری بخش واقع است واز پانزده آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و در حدود2150 تن سکنه دارد. و قراء مهم آن ایستی سو، زین دشت و چوره پائین است . (از فرهنگ جغراف...
-
برون کردن
لغتنامه دهخدا
برون کردن . [ ب ِ / ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیرون کردن . خارج کردن . اخراج کردن : عصیب و گرده برون کن تو زود و بر هم کوب جگر بیازن و آکنج را بسامان کن . کسائی .زدش بر زمین همچو شیر ژیان چنان کز تن وی برون کرد جان . فردوسی .روزیش خطر کردم و نانش بشکست...
-
غایت
لغتنامه دهخدا
غایت . [ ی َ ] (ع اِ) غایة. پایان . نهایت . سرانجام . پایان کار. (زمخشری ). نسبت به آن غایی است . ج ، غای و غایات . (از قطرالمحیط).پایان هر چیزی از زمان و مکان . (منتهی الارب ) : و ناصحان وی باز نموده بودند که غور و غایت این حدیث بزرگ است . (تاریخ بی...