کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چوبآوند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چوبآوند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ← آوند چوبی
-
واژههای مشابه
-
آوند
فرهنگ نامها
(تلفظ: āvand) حجت ، دلیل ، برهان ، آونگ ؛ (در قدیم) ظرف ؛ (در گیاهی) لولهی باریک ساقه گیاهان .
-
آوند
واژگان مترادف و متضاد
۱. ظرف، کوزه ۲. رگ، وعاء ۳. قید ۴. برهان، حجت، دلیل
-
آوند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آبوند› 'āvand ۱. ظرف.۲. کوزه؛ کوزۀ آب.۳. ظرف شراب.۴. (زیستشناسی) لولههایی در گیاهان که آب یا شیره را از ریشه به برگها انتقال میدهند.
-
آوند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āvand = آونگ
-
boom, flying boom, refuelling boom
آوند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] افزارهای چرخشی و محکم به شکل لولۀ تلسکوپ در هواپیمای سوخترسان که توسط واپایشگرهای آئرودینامیکی هدایت میشود تا نوک آن به مخزن سوخت هواگرد سوختگیر متصل شود
-
آوند
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ په . ] ( اِ.) 1 - ظرف . 2 - کوزة آب یا شراب . 3 - لوله هایی که شیرة خام را از ریشه به برگ ها می رساند.
-
آوند
فرهنگ فارسی معین
( ~.) ( اِ.) دلیل ، برهان .
-
آوند
لغتنامه دهخدا
آوند. [ وَ ] (اِ) (از: آو، آب + وند، خنور) اناء. ظرف . خنور. وعاء. باردان . || کوزه ٔ آب . ظرف شراب . کوزه ٔ شراب . خنور آب . (المعجم ) : چون آب بگونه ٔ هر آوند شوی . ابوحنیفه ٔ اسکافی (از فرهنگ اسدی ).مبادا ساغرش یک لحظه از خون رزان خالی فلک راتا رو...
-
آوند
لغتنامه دهخدا
آوند. [ وَ ] (اِ) دلیل . بیّنه . (برهان ). حجت : چنین گفت با پهلوان زال زرگر آوند خواهی به تیغم نگر. فردوسی . || آونگ : بر بستر غم خفت عدوی تو چنان زارکش تن شود از تار قزا کند شکسته وز دار عنان گشت حسود تو نگونسارچون خوشه ٔ انگور بر آوند شکسته .سوزن...
-
آوند
لغتنامه دهخدا
آوند. [ وَ ] (اِ) وعاء، که بفرانسه وِسو گویند. (فرهنگستان ).
-
آوند
لغتنامه دهخدا
آوند. [ وَ ] (پسوند) َاوند. وَند. مند. اومند. دارا. صاحب . مالک . و شاید وند در زین آوند و ستاوند و ستناوند از این قبیل باشد، و در کلمات خداوند و پساوند و پژاوند و زرآوند، و نیز بعض اسماء امکنه مثل نهاوند و دماوند و فراوند و الوند معنی آن بر نگارنده ...
-
اوند
لغتنامه دهخدا
اوند. [ اَ وَ ] (اِ) ظرف و آوند. (ناظم الاطباء). ظرف و اناء. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به آوند شود.
-
اوند
لغتنامه دهخدا
اوند. [ اَ وِ ] (اِ) فریب و خدعه و مکر. (ناظم الاطباء). خدعه و فریب . (برهان ) (آنندراج ).