کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چوبک زن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چوبک زن
/čubakzan/
معنی
۱. کسی که با چوبک به چیزی بزند؛ آنکه با چوب به کسی یا چیزی بزند.
۲. طبلزن؛ دهلزن؛ چوبکی.
۳. نوبتزن؛ نوبتی: ◻︎ که بر ما تا زمانه چوبزن بود / فلک چوبکزن چوبینهتن بود (نظامی۲: ۲۰۰).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چوبک زن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. زَ)(ص مر.)1 - دُهُل زن ، طبل زن . 2 - مهتر پاسبانان .
-
چوبک زن
لغتنامه دهخدا
چوبک زن . [ ب َ زَ ] (نف مرکب ) نقاره چی .(غیاث اللغات ). طبل نواز. (فرهنگ رازی ). نوبت زن . (فرهنگ خطی ). طبال و نقاره زن . (یادداشت مؤلف ). چوبک زننده . آنکه چوبک زند. (فرهنگ فارسی معین ) : که تا بر ما زمانه چوبزن بودفلک چوبک زن چوبینه تن بود. نظا...
-
چوبک زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] čubakzan ۱. کسی که با چوبک به چیزی بزند؛ آنکه با چوب به کسی یا چیزی بزند.۲. طبلزن؛ دهلزن؛ چوبکی.۳. نوبتزن؛ نوبتی: ◻︎ که بر ما تا زمانه چوبزن بود / فلک چوبکزن چوبینهتن بود (نظامی۲: ۲۰۰).
-
واژههای مشابه
-
bolt, block
چوبک 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] گِردهبینه یا چوب کاغذ کوچک
-
stick
چوبک 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] نوعی کوبۀ ساده که معمولاً از آن برای نواختن طبلها و سنجها استفاده میشود
-
چوبک اشنان
لغتنامه دهخدا
چوبک اشنان . [ ب َ اُ ] (اِ مرکب ) گلیم شوی را گویند و بعربی شجره ٔ ابی مالک خوانند و بدان رخت شویند و در دمشق صابون القاق نامند. (برهان ) (آنندراج ). چوبکی که در گازری بکار برند. (ناظم الاطباء). نام فارسی عرطنیثا است . (یادداشت مؤلف ). ماده ای که ا...
-
چوبک اشنان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) čubak[']ošnān =چوبک
-
جستوجو در متن
-
چوپک زن
لغتنامه دهخدا
چوپک زن . [ پ َ زَ ] (نف مرکب اِ مرکب ) مهتر پاسبانان . (شعوری ص 352). رجوع به چوبک زن شود.
-
واشنگ
لغتنامه دهخدا
واشنگ . [ ش ِ ن َ / ش ِ ] (ص ، اِ)چوبک زن را گویند که پاسبان و مهتر پاسبانان باشد. (برهان ). چوبک زن را گویند و جمعی را در شیراز که شبهای رمضان مردم را برای سحور بیدار کنند. (آنندراج ).
-
چوپکین
لغتنامه دهخدا
چوپکین . (ص نسبی ) چوبک زن . چوبکی . (شعوری ص 352).
-
چوبکی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص نسب .) 1 - مهتر پاسبانان ، چوبک زن . 2 - نوکر عسس و داروغه .
-
چوب زن
لغتنامه دهخدا
چوب زن . [ زَ ] (نف مرکب ) چوب زننده . ضربه واردکننده با چوب : که تابر ما زمانه چوب زن بودفلک چوبک زن چوبینه تن بود. نظامی . || فراش : قیصر شرابدارت و چیپال چوبزن خاقان رکابدارت وفغفور پرده دار.منوچهری .
-
چوبکی
لغتنامه دهخدا
چوبکی . [ ب َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) نوکر عسس و داروغه و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). نوکر پاسبانان . کهتر پاسبانان . عسس . (یادداشت مؤلف ) : بهرام دگرکه هست چوبین از چوبکیانت ای شه دین . محسن تأثیر (از آنندراج ...