کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چوبک اشنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چوبک اشنان
/čubak[']ošnān/
معنی
=چوبک
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چوبک اشنان
لغتنامه دهخدا
چوبک اشنان . [ ب َ اُ ] (اِ مرکب ) گلیم شوی را گویند و بعربی شجره ٔ ابی مالک خوانند و بدان رخت شویند و در دمشق صابون القاق نامند. (برهان ) (آنندراج ). چوبکی که در گازری بکار برند. (ناظم الاطباء). نام فارسی عرطنیثا است . (یادداشت مؤلف ). ماده ای که ا...
-
چوبک اشنان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) čubak[']ošnān =چوبک
-
واژههای مشابه
-
bolt, block
چوبک 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] گِردهبینه یا چوب کاغذ کوچک
-
stick
چوبک 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] نوعی کوبۀ ساده که معمولاً از آن برای نواختن طبلها و سنجها استفاده میشود
-
چوبک زن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. زَ)(ص مر.)1 - دُهُل زن ، طبل زن . 2 - مهتر پاسبانان .
-
چوبک زدن
لغتنامه دهخدا
چوبک زدن . [ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) طبل زدن . نواختن طبل . نواختن چوب بر تخته . عمل پاسبانان شبگرد در بیدار ساختن پاسبانان با نواختن چوبی به چوب دیگر : ناهید زخمه زن گه چوبک زدن به شب چابک زن خراجی چوبک زنان اوست .خاقانی .
-
چوبک زن
لغتنامه دهخدا
چوبک زن . [ ب َ زَ ] (نف مرکب ) نقاره چی .(غیاث اللغات ). طبل نواز. (فرهنگ رازی ). نوبت زن . (فرهنگ خطی ). طبال و نقاره زن . (یادداشت مؤلف ). چوبک زننده . آنکه چوبک زند. (فرهنگ فارسی معین ) : که تا بر ما زمانه چوبزن بودفلک چوبک زن چوبینه تن بود. نظا...
-
چوبک زنی
لغتنامه دهخدا
چوبک زنی . [ ب َ زَ ] (حامص مرکب ) عمل چوبک زن . رجوع به چوبک زن و چوبک زدن شود.
-
چوبک زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] čubakzan ۱. کسی که با چوبک به چیزی بزند؛ آنکه با چوب به کسی یا چیزی بزند.۲. طبلزن؛ دهلزن؛ چوبکی.۳. نوبتزن؛ نوبتی: ◻︎ که بر ما تا زمانه چوبزن بود / فلک چوبکزن چوبینهتن بود (نظامی۲: ۲۰۰).
-
جستوجو در متن
-
اشنان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شنان، اشنه، اشنون، اشنوم، اشنیان› (زیستشناسی) 'o(e)šnān گیاهی از خانوادۀ اسفناج با شاخههای باریک، برگهای ریز، و طعم شور که معمولاً در شورهزارها میروید؛ چوبک اشنان؛ اشنان قلیا؛ آذربو؛ آذربویه؛ غاسول؛ خَرند؛ خلخان: ◻︎ اشنانش برنکرده سر...
-
ناوه
لغتنامه دهخدا
ناوه . [ وَ / وِ ] (اِ) (از: ناو + ه ، پسوند تصغیر، نسبت و شباهت ) ناوک . در سلطان آباد اراک : نوه (چوب کوتاه میان خالی که گلکاران بدان گل کشند)، تهرانی : ناوه ، بروجردی : نووه ، معرب : ناوق . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چوب کوتاه میان خالی کرده...
-
اشنان ،اشنیون
لهجه و گویش تهرانی
چوبک،کوبیده ریشه اشنان که برای ظرفشویی بکار میرفت.
-
چوبکی کردن
لغتنامه دهخدا
چوبکی کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آلودن به چوبک یا چوبک اشنان به چُقان آلودن . با چوبک شستن . شستن جامه و مانندهای آن با چوبک اشنان . (یادداشت مؤلف ).