کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چه اشخاصی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قلعه چه
لغتنامه دهخدا
قلعه چه . [ ق َ ع َ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خانمیرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 25هزارگزی خاور لردگان و 6هزارگزی راه لردگان به پل کره . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 184 تن است . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ محلی ...
-
قلعه چه
لغتنامه دهخدا
قلعه چه . [ ق َ ع َ چ ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سردرود بخش اسکو شهرستان تبریز، واقع در 11هزارگزی شمال اسکو و در مسیر شوسه ٔ تبریز به مراغه و خطآهن مراغه به تبریز. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 155 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غل...
-
کاسه چه
لغتنامه دهخدا
کاسه چه . [ س َ / س ِچ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) کاسه ٔ کوچک (گناباد خراسان ).
-
قوام چه
لغتنامه دهخدا
قوام چه . [ ق َ چ َ ] (اِخ ) یکی از قصبه های بلوک بیضاست . رجوع به جغرافیای غرب ایران صص 108- 109 شود. ده کوچکی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز، سکنه ٔ آن 48 تن . این آبادی را حسام آباد نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
قره چه
لغتنامه دهخدا
قره چه . [ ق َ رَ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان فاروج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . در 46 هزارگزی شمال خاور شوسه ٔ عمومی قوچان به شیروان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 272 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، میوه جات . شغل اهالی زراع...
-
مشکین چه
لغتنامه دهخدا
مشکین چه . [ م ُ / م ِ چ َه ْ ] (اِ مرکب ) کنایه از خال است . (انجمن آرا، پیرایش اول از خاتمه ٔفرهنگ ). و رجوع به مشکین چاه و ماده ٔ قبل آن شود.
-
از چه
لغتنامه دهخدا
از چه . [ اَ چ ِ ] (ق مرکب ) برای چه ؟ چرا؟ عم ّ؟ عن ما؟ لِم َ؟ : دلبرا دو رخ تو بس خوبست از چه با یار کار گست کنی ؟ عماره ٔ مروزی .از چه توبه نکند خواجه که هر جا که بودقدحی می بخورد راست کند زود هراش .شهید بلخی (اشعار پراکنده ٔ قدیمترین شعرا چ ژیلبر...
-
بامبه چه
لغتنامه دهخدا
بامبه چه . [ ب َچ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) (صورت دیگری از بامبچه ). ضربه ٔخفیف که با دست گشاده بر تارک سر کسی زنند. بامب کوچک که بر سر کسی زنند. رجوع به بامب و بامبچه شود.
-
بستان چه
لغتنامه دهخدا
بستان چه . [ ب ُ چ ِ / چ َ ] (اِ مصغر) باغچه . باغ کوچک . بستان کوچک : در موسم بهار که دریا شود جهان بستانچه ٔ تو گردد همچون بهشت گنگ .سوزنی .
-
چه - کیانگ
لغتنامه دهخدا
چه - کیانگ . [ چ ِ ] (اِخ ) ایالتی در چین که از 28 ایالت دیگر چین خیلی کوچکتر است . 96400 کیلومتر مربع وسعت و 25 میلیون نفر جمعیت دارد. کرسی آن هانگ - چو میباشد. این ایالت یکی از مراکز مهم تهیه ٔ ابریشم درچین است . خاکش حاصلخیز است و در آن غلات ، برن...
-
چه چیز
لغتنامه دهخدا
چه چیز. [ چ ِ ] (مرکب از «چه » حرف استفهام + «چیز») کدام چیز. ای شی ٔ: مَهیَم ؛ چه چیز حادث شد ترا. (منتهی الارب ).
-
چه چیزی
لغتنامه دهخدا
چه چیزی . [ چ ِ ] (حامص مرکب ) ماهیت . اصل و کنه هر چیز : چنانک اندررسید به چه چیزی روان و تصور کردن وی چنانک گردیدن به نامردن روان و تصدیق کردن به وی . (ابن سینا دانشنامه علائی ص 4).
-
چه خاک
لغتنامه دهخدا
چه خاک . [ چ َ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجازاً قبر. گور : برکشید آن غریق را بشتاب در چه خاک بردش از چه آب .نظامی .
-
چه فو
لغتنامه دهخدا
چه فو. [ چ ِ ](اِخ ) بندری در چین در ساحل شمالی نزدیک جزیره ٔ شان تونگ (خلیج په - چی - لی ) که در دریای زرد واقع است و 116000 سکنه دارد.
-
چه قدر
لغتنامه دهخدا
چه قدر. [ چ ِ ق َ ] (ق مرکب ) چقدر. چه اندازه . چه مقدار. و گاه بضرورت شعری دال ساکن را متحرک سازند چنانکه در بیت ذیل از صائب : شمع بالین خود از دیده ٔ بیدار کنی گر بدانی چه قدرها بصفائی در خواب .صائب (از آنندراج ).