کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهار فرسنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دو چهار
واژهنامه آزاد
روبرو، دچار - دو چهار شدن با کسی: با کسی رو در رو شدن
-
چهار تنگ
واژهنامه آزاد
چهارتَنگ روستایی در شهرستان ایذه است که چهار آب راه یا همان تنگ به آن متصل می شود.
-
چهار آینه
واژهنامه آزاد
یک نوع زره
-
quaterpolymer, biopolymer
همبَسپار چهارتایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] نوعی همبسپار که از چهار تکپار مختلف ساخته شده است
-
سه ضربدر چهار
فرهنگ واژههای سره
سه در چهار
-
هفت و چهار
لغتنامه دهخدا
هفت و چهار. [ هََ ت ُ چ َ ] (اِ مرکب ) کنایه از هفت ستاره و چهارطبع. (از مؤید الفضلاء). کنایه از هفت سپهر و چهارعنصر. (انجمن آرا).
-
پنج و چهار
لغتنامه دهخدا
پنج و چهار. [ پ َ ج ُ چ َ ] (اِ مرکب ) کنایه از نه فلک یا پنج حواس و چهارطبع. (غیاث اللغات ).
-
بیست و چهار
لغتنامه دهخدا
بیست و چهار. [ ت ُ چ َ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) عدد اصلی مرکب . شماره ٔ بیست به اضافه ٔ چهار. عدد قبل از بیست وپنج و بعد از بیست وسه . اربعة و عشرون : تاجز از بیست وچهارش نبود خانه ٔ نردهمچو در سی ودو خانه ست اساس شترنگ .نجار (لغت فرس اسدی ).
-
چهار برابر کردن
لغتنامه دهخدا
چهار برابر کردن . [ چ َ / چ ِ ب َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوبار مضاعف کردن . دوبار دوچند کردن . افزودن چیزی یا تعدادی یا عددی تا آنجا که چهار برابر میزان اول شود.
-
چهار برجک سیستان
لغتنامه دهخدا
چهار برجک سیستان . [ چ ِ ب ُ ج ک ِ ] (اِخ ) دو محل به این اسم موسوم است ، یکی آباد و دیگری خراب . چهار قلعه و آبادی بوده و بفاصله ٔ ثلث فرسخ به طور مربع، این چهار آبادی را چهاربرجک مینامیدند و در دوفرسخی رود هیرمند در سمت مشرق واقع بوده و چهاربرجک آب...
-
چهار تکبیر زدن
لغتنامه دهخدا
چهار تکبیر زدن . [ چ َ / چ ِ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از گزاردن نماز بر جنازه ٔ اموات است . (از انجمن آرا). گزاردن نماز میت . مراد تکبیرهاست که در نماز میت گویند. در نماز میت معمول شیعه پنج تکبیر است و چهار تکبیر مخصوص نماز اهل سنت و جماعت باشد: ...
-
چهار تکبیر کردن
لغتنامه دهخدا
چهار تکبیر کردن . [ چ َ / چ ِ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گزاردن نمازمیت . رجوع به چار تکبیر کردن شود. || ترک کردن . رها کردن . و ترک گفتن : پس چون بر ساحل محیط کرم تشنه روزی چند صبر کرد و اثر شفاء عارضه نمیدید، چهار تکبیر بر آن حضرت کرد و عنان عزیمت بر ...
-
چهار جوی فطرت
لغتنامه دهخدا
چهار جوی فطرت .[ چ َ / چ ِ ی ِ ف ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عناصراربعه . چهارمزاج انسان . رجوع به چارجوی فطرت شود.
-
چهار دانگ و نیم
لغتنامه دهخدا
چهار دانگ و نیم . [ چ َ / چ ِ گ ُ ] (اِ مرکب ) نه قسمت ازدوازده قسمت چیزی . نصف و ربع چیزی با هم . (از زمخشری ) : ... والحال سکه ٔ نواب کامیاب اقدس اشرف اعلی نیز پنجشاهی به وزن نه دانگ و نیم زمان شاه محمود و طلای اشرفی به دستور قدیم چهار دانگ و نیم س...
-
چهار دست و پا
لغتنامه دهخدا
چهار دست و پا. [ چ َ / چ ِ دَ ت ُ ] (اِ مرکب ) قوائم حیوان ؛ یعنی مجموع شمار دستها و پاهای کسی یا حیوانی . دو دست و دو پای او : چهار دست و پای خود را برداشت [ سگ ] و آوازی حزین و ناله ای از او شنیده میشد. (انیس الطالبین ص 29).