کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چهار شدن
لغتنامه دهخدا
چهار شدن . [ چ َ / چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دو به اضافه ٔ دو گشتن . اربع شدن . ارباع . (تاج المصادر بیهقی ).
-
چهار فرس
لغتنامه دهخدا
چهار فرس . [ چ َ / چ ِ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) (مرکب از چهار+ فرس ) چهارعنصر. چهارآخشیج . رجوع به چارفرس شود.
-
چهار فرسنگ
لغتنامه دهخدا
چهار فرسنگ . [ چ َ ف َ س َ ] (اِخ ) رجوع به چهارفرسخ و چارفرسنگ شود.
-
چهار فصل
لغتنامه دهخدا
چهار فصل . [ چ َ / چ ِف َ ] (اِ مرکب ) (مرکب از چهار + فصل ) چهارموسم . چهارگاه . یک قسمت از چهار قسمت سال شمسی و تقسیمات چهارگانه که از نوروز یعنی اعتدال ربیعی آغاز شود چنین است : بهار و تابستان و پائیز و زمستان و هر فصلی به طور متوسط 90 روز دارد و ...
-
چهار کردن
لغتنامه دهخدا
چهار کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تربیع. (یادداشت مؤلف ).
-
چهار کوکب
لغتنامه دهخدا
چهار کوکب . [ چ َ /چ ِ ک َ / کُو ک َ ] (اِخ ) چهار کوکب قطعةالفرس . چهار ستاره ای که در پس دلفین قرار دارند. هر دو تای از آن در پهلوی یکدیگرند و آن دوتای واقع بر محل دهان اسب یک وجب با هم فاصله دارند و آن دوتای دیگر که در ناحیه ٔ سر اسب میباشد یک ذرا...
-
چهار گلخن
لغتنامه دهخدا
چهار گلخن . [ چ َ / چ ِ گ ُ خ َ ] (اِ مرکب ) کنایه از چهارحد جهان باشد. (برهان ) (آنندراج ). || کنایه از چهارعنصر است . (برهان ) (از آنندراج ).
-
چهار گوشلی
لغتنامه دهخدا
چهار گوشلی . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور. در 18هزارگزی جنوب باختری چکنه بالا. معتدل و کوهستانی است . 179 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
چهار منظر
لغتنامه دهخدا
چهار منظر. [ چ َ / چ ِ م َ ظَ ] (اِ مرکب ) کنایه از فلک چهارم است که فلک آفتاب باشد. (آنندراج ).
-
چهار منقوطه
لغتنامه دهخدا
چهار منقوطه . [ چ َ / چ ِ م َ طَ / طِ ] (اِ مرکب ) کنایه ازفلک کرسی باشد که فلک البروج است به اعتبار چهار نقطه ٔ مشرق و مغرب و شمال و جنوب . (برهان ) (آنندراج ).
-
چهار شنبه
دیکشنری فارسی به عربی
اربعاء
-
عدد چهار
دیکشنری فارسی به عربی
اربعة
-
چهار راه
دیکشنری فارسی به عربی
تقاطع
-
چهار نعل
دیکشنری فارسی به عربی
رکض
-
چهار گوشه
دیکشنری فارسی به عربی
رباعي الاضلاع , رباعي الزوايا