کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهاریار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چهاریار
/ča(ā)hāryār/
معنی
چهار گزین؛ خلفای اربعه؛ خلفای راشدین؛ چهار خلیفه. Δ ابوبکربن ابیقحافه، عمربن خطاب، عثمانبن عفان، و علیبن ابیطالب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چهاریار
لغتنامه دهخدا
چهاریار. [ چ َ / چ ِ ] (اِخ ) چهارخلیفه . خلفای راشدین . چهارگزین : خسروا هست جای باطنیان قم و کاشان و آبه و طبرش آبروی چهاریار بدارواندرین چارجای زن آتش . ؟ (از راحةالصدور).به برزاخان گفت به یاری چهاریار باصفا و ده یار بهشتی ... میروم و سر شاه عباس ...
-
چهاریار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چاریار› [قدیمی] ča(ā)hāryār چهار گزین؛ خلفای اربعه؛ خلفای راشدین؛ چهار خلیفه. Δ ابوبکربن ابیقحافه، عمربن خطاب، عثمانبن عفان، و علیبن ابیطالب.
-
جستوجو در متن
-
چاریار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čāryār = چهاریار
-
چهارپیر
لغتنامه دهخدا
چهارپیر. [ چ َ ] (اِخ ) خلفای اربعه . چهاریار : گه با چهارپیر زبان کرده در دهن گه با دوطفل در دهن افکنده ریسمان .خاقانی .
-
چهارگزین
لغتنامه دهخدا
چهارگزین . [ چ َ گ ُ ] (اِخ ) چهاریار. چهارکس که گزیده و منتخب بودند از دیگر مردم صدر اسلام و آن چهار خلفای راشدین باشند؛ یعنی ابوبکر و عمر و عثمان و علی (ع ). (از ناظم الاطباء).
-
چاریاری
لغتنامه دهخدا
چاریاری . [ چارْ ](ص نسبی ) چهاریاری . منسوب به چهاریار. قائل به خلافت خلفای اربعة بترتیب . سنی . از اهل سنت و جماعت . از عامه . یک تن از اهل سنت و جماعت . از اهل تسنن . عمری . چار خلیفه ای .
-
چهارخلیفه
لغتنامه دهخدا
چهارخلیفه . [ چ َ / چ ِ خ َ ف َ / ف ِ ] (اِخ ) چهار خلیفه ٔ صدر اسلام : ابوبکر، عمر، عثمان و علی بن ابیطالب (ع ). چهاریار. رجوع به چارخلیفه شود. || (اِ مرکب ) کنایه از چارعنصر است .
-
چهارعلم
لغتنامه دهخدا
چهارعلم . [ چ َ ع َ ل َ ] (اِخ ) کنایه از چهاریار است . خلفای راشدین . (شرفنامه ٔ منیری ). ابوبکر و عمر و عثمان (رض ) و حضرت علی مرتضی (ع ) || (اِ مرکب ) عناصر چهارگانه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به چارعلم شود.
-
چهاریاری
لغتنامه دهخدا
چهاریاری . [ چ َ /چ ِ ] (ص نسبی ) آنکه به چهار یار اعتقاد دارد. مؤمن به چهاریار. که به خلافت ، خلفای چهارگانه را بجا داند. آنکه به خلافت خلفای اربعه به ترتیب قائل باشد. که خلافت خلفاء راشدین حق داند. رجوع به چاریاری شود.
-
چاریار
لغتنامه دهخدا
چاریار. [ چارْ ](اِخ ) چهاریار. خلفای اربعة. خلفای راشدین . ابوبکربن ابی قحافه ، عمربن الخطاب ، عثمان بن عفان ، علی بن ابیطالب (ع ). ابوبکر و عمر و عثمان و علی (ع ) : بی مهر چاریار در این پنج روزه عمرنتوان خلاص یافت از این ششدر فنا. خاقانی .گواهی رود...
-
یار
لغتنامه دهخدا
یار. (اِ) اعانت کننده . (برهان ) (شرفنامه ). معین . (دهار). مدد. مددکار. (غیاث اللغات ). عون . معاون . ناصر. نصیر. عضد. معاضد. ظهیر. پشت . یاور. مدد. ساعد. دستگیر. طرفدار. دستیار. مساعد. ولی . رِدْء : خرد باد همواره سالار تومباد از جهان جز خرد یار تو...