کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهارپایه تخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چهارپایه تخت
دیکشنری فارسی به عربی
مشبک
-
جستوجو در متن
-
زیرگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zirgāh کرسی؛ صندلی؛ تخت؛ چهارپایهای برای نشستن: ◻︎ نهادند زرّین یکی زیرگاه / نشست از برش پهلوان سپاه (فردوسی: ۷/۵۸۸).
-
staples
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اساسی، گیره کاغذ، جزء اصلی هر چیزی، مواد خام، عمود، رزه، قلاب، قلم اصلی، تیر، چهارپایه تخت، بست آهنی، فقره اصلی
-
staple
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اساسی، گیره کاغذ، جزء اصلی هر چیزی، مواد خام، عمود، رزه، قلاب، قلم اصلی، تیر، چهارپایه تخت، بست آهنی، فقره اصلی، عمده
-
تخت
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] (اِ.) 1 - کرسی ، نشیمنگاه . 2 - جایگاه ویژة پادشاه به هنگام بارعام . 3 - نشیمنگاهی با چهارپایه از جنس چوب یا فلز به شکل های مستطیل یا مربع . 4 - هر جای مسطح و برابر و هموار. 5 - کف کفش .
-
کرسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کرسیّ، معرب. مٲخوذ از آرامی] korsi ۱. چهارپایهای که بر روی آن مینشینند؛ صندلی.۲. پست؛ شغل.۳. رشتۀ تخصصی دانشگاه: کرسی فلسفه در دانشگاه هاروارد.۴. [قدیمی] مرکز شهر، کشور، یا منطقه.۵. [قدیمی] جای قرار دادن کتاب؛ رحل.۶. [قدیمی] تخت پادشاه...
-
گاهوکب
لغتنامه دهخدا
گاهوکب . [ ک َ ] (اِ) مؤلف آنندراج آرد: گاهو و گاهوکب به پارسی قدیم تخته و تابوت را گفتندی ... ولی درترکیب گاهو کب شبهتی است . فردوسی گفته : به گاهوکب زر و در مهد عاج سوی پارس رفت آن خداوند تاج .همانا تصحیف «کت » است که «کب » خوانده اند. کت چهارپایه...
-
مشبک
دیکشنری عربی به فارسی
گيره , گيره قزن قفلي , جفت چپراست , قلا ب , دراغوش گرفتن , بستن , رنده , بخاري تو ديواري , شبکه , پنجره , ميله هاي اهني , قفس اهني , زندان , صداي تصادم نيزه و شمشير , رنده کردن , ساءيدن , ازردن , به زور ستاندن , چارچوب اهني , تيز و دلخراش , گوشت ريز ...
-
پایه
لغتنامه دهخدا
پایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) هریک از طبقات چیزی که بر آن طبقات برروند یا فرودآیند چون طبقات نردبان و منبر و پلکان بام . مرقاة. پله . زینه . دَرَجه . هر مرتبه از زینه و پله ٔ منبر. پله ٔ نردبان . پاشیب . عتبه . پک .اُرچین . پغنه . تله : قلعه ای دیدم سخت ...
-
چارطاق
لغتنامه دهخدا
چارطاق . (اِ مرکب ) اطاقی که در بالای سرایها بر چهار ستون بنا کنند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). طاقی که بر چهارپایه استوار باشد بی دیوار : «... و چارطاقها بساختند از چوب سخت بلند و آن را به گز بیاکندند...». (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 450). || نوعی از خیمه ٔ ...
-
کرسی
لغتنامه دهخدا
کرسی . [ ک ُ ] (ع اِ) تخت کوچک . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (آنندراج )(یادداشت مؤلف ). || تخت . عرش . سریر. اورنگ . (ناظم الاطباء). گاه . (مهذب الاسماء) : همان روز گفتی که نرسی نبودورا تاج و دیهیم و کرسی نبود. فردوسی .یا کسی دیگر مر او را برکشیدآ...
-
قاضی
لغتنامه دهخدا
قاضی . (ع ص ) قاض . نعت فاعلی از قضاء. داور. (فرهنگ نظام ). حکم کننده . (آنندراج ). حَکَم . فقیهی که مرافعات را موافق قوانین کلی شرع فیصله میکند. (فرهنگ نظام ). در اصطلاح فقه کسی است که میان مردم حکومت کند و در مورد اختلاف و نزاع ، فصل خصومت نماید. ق...
-
بید
لغتنامه دهخدا
بید. (اِ) درختی است مشهور و آن را به عربی صفصاف خوانند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). درختی است از تیره ٔ بیدها و جنسهای بسیار دارد مانند سفیدو زرد و بید معلق و همه ٔ جنسهای این نوع دارای ماده ٔ سالی سین هستند که در مداوای درد مفاصل مؤثر است و ضد تب م...
-
ابناء
لغتنامه دهخدا
ابناء. [ اَ ] (اِخ ) ابناء فارس یا ابناء یمن . نامی است احفاد و اخلاف سپاه ایران را که بروزگار کسری انوشروان براندن حبشة از ساحل جنوبی عربستان به یمن شدند و بامر کسری بدانجا اقامت گزیدند و شرح آن چنان است که از تاریخ محمدبن جریر طبری بترجمه ٔ بلعمی ذ...