کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهارمیخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چهارمیخ
/ča(ā)hārmix/
معنی
۱. چهار میخ فلزی یا چوبی که به شکل مربع بر زمین یا دیوارکوبیده شود و دستوپای محکوم را برای شکنجه به آن ببندند.
۲. (صفت) [مجاز] گرفتار و اسیر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چهارمیخ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) = چارمیخ : 1 - چهار عدد میخ که روی زمین یا دیوار به شکل مربع یا مستطیل بکوبند. 2 - نوعی شکنجه که چهاردست و پای کسی را به چهار میخ ببندند و شکنجه اش کنند.
-
چهارمیخ
لغتنامه دهخدا
چهارمیخ . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) چهار عدد میخ که روی زمین یا روی دیوار به شکل مربع یا مربعمستطیل بکوبند و چهارگوشه ٔ چیزی را بدان ببندند. (فرهنگ فارسی معین ). عراصیف ؛ چهارمیخ چوب پالان . || نوعی شکنجه ، بدان سان که دو دست و پای کسی را از چهار جانب...
-
چهارمیخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چارمیخ› ča(ā)hārmix ۱. چهار میخ فلزی یا چوبی که به شکل مربع بر زمین یا دیوارکوبیده شود و دستوپای محکوم را برای شکنجه به آن ببندند.۲. (صفت) [مجاز] گرفتار و اسیر.
-
واژههای مشابه
-
چهارمیخ بودن
لغتنامه دهخدا
چهارمیخ بودن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) بسته بودن . به بند بودن . در بند گرفتار بودن . در چهارمیخ بودن . در شکنجه و عذاب بودن : هستم چهارمیخ در این خانه ٔ دودرپرها زنم چو بازگشایند روزنم .سیدحسن غزنوی .
-
چهارمیخ زدن
لغتنامه دهخدا
چهارمیخ زدن . [ چ َ / چ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) در شکنجه و عذاب افکندن . به چهارمیخ کشیدن : او را بر در مدرسه ٔ او که در ختن ساخته بود چهارمیخ زدند. (جهانگشای جوینی ).
-
چهارمیخ شدن
لغتنامه دهخدا
چهارمیخ شدن . [ چ َ / چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شکنجه دیدن و عذاب شدن . رجوع به چارمیخ شدن شود.
-
چهارمیخ کردن
لغتنامه دهخدا
چهارمیخ کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استوار کردن و بستن با چهارمیخ . چهارمیخه کردن . || به چهارمیخ کشیدن . بند کردن : ببر طناب هوس پیش از آنکه ایامت چهار میخ کند زیر خیمه ٔ خضرا. خاقانی .|| لواطه کردن . (فرهنگ خطی ). رجوع به چارمیخ کردن شود...
-
جستوجو در متن
-
چهارمسمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [قدیمی] ča(ā)hārmesmār =چهارمیخ
-
آسیه
واژهنامه آزاد
نام همسر فرعون که به دین حضرت موسی ایمان آورد و توسط فرعون به چهارمیخ کشیده شد.
-
چارمیخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čārmix = چهارمیخ: ◻︎ گر جز به تو محکم است بیخم / برکش چو صلیب چارمیخم (نظامی۳: ۴۳۵)
-
خیمه ٔ خضراء
لغتنامه دهخدا
خیمه ٔ خضراء. [ خ َ / خ ِ م َ / م ِ ی ِ خ َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان : ببر طناب هوی پیش از آنکه ایامت چهارمیخ کند زیر خیمه ٔ خضرا.خاقانی .
-
چارمیخ شدن
لغتنامه دهخدا
چارمیخ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چهارمیخ شدن . تعذیب و شکنجه شدن . نوعی از تعذیب مجرمان که دراز بر زمین انداخته به چهارمیخ دست و پا بندند. (آنندراج ) (غیاث ) : درسم رخشت که زمین راست بیخ خصم توچون نعل شده چارمیخ . نظامی . || کمال محکم شدن . (آنندرا...
-
چارمیخ کردن
لغتنامه دهخدا
چارمیخ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استوار کردن با چهارمیخ . کسی یا چیزی را به وسیله ٔ چهارمیخ به جایی بستن و استوار نمودن : درختی راکه بینی تازه بیخش کند روزی ز خشکی چارمیخش . نظامی . || نوعی از سیاست که گناهکار را با دوختن هریک از چهار کف دستها و پ...