کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهارسوی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چهارسوی کردن
لغتنامه دهخدا
چهارسوی کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چهارطرفه کردن . از چهارطرف راه دادن . از چهار جانب راه گشادن . چهارراه کردن . تربیع. (زوزنی ). چهارسوی .
-
جستوجو در متن
-
تگدی
لغتنامه دهخدا
تگدی . [ ت َ گ َدْ دی ] (اِ) گدایی و دریوزه گری . (ناظم الاطباء). گدیه کردن . (آنندراج ) : به چهارسوی تگدی چو مشتری کردن نهاده ست شب و روز پای دکانش . شفائی (از آنندراج ).رجوع به تکدی شود.
-
کوچ کردن
لغتنامه دهخدا
کوچ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از منزلی به منزل دیگر نقل و تحویل کردن را گویند. (برهان ). رحلت کردن از منزلی به منزل دیگر. حرکت نمودن و نقل مکان کردن . رحلت نمودن و نقل مکان کردن . (ناظم الاطباء). رحلت کردن . مهاجرت کردن . منتقل شدن افراد ایل یا لش...
-
تربیع
لغتنامه دهخدا
تربیع. [ ت َ ] (ع مص ) چهارسوی کردن . (زوزنی ). چیزی را چهارسو ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چهارگوشه کردن چیزی را. (غیاث اللغات )(آنندراج ) (از ناظم الاطباء). چهارگوشه ساختن چیزی را. (فرهنگ نظام ). مربع ساختن خانه یا حوض را. (المنجد). مربع ...
-
چارسو
لغتنامه دهخدا
چارسو. (اِ مرکب ) جائی که چهار بازار در آنجا منشعب شوند. (برهان ). بازاری که هر چهار طرف راه داشته باشد. (آنندراج ). نام آن جای از بازار که به هر چهار طرف راسته و دکانها راه دارد. (ناظم الاطباء). چهارسوی . چهارسوق . بازاری که از چهار طرف بیرون شو دار...
-
پادشاهی
لغتنامه دهخدا
پادشاهی . [ دْ / دِ ] (حامص ) سلطنت . ملکت . (دهار). ملک . اِمارت . ولایت . (مهذب الاسماء). شاهی . سمت پادشاه : و پسران لیث که پادشاهی بگرفتند از آنجا [ از شهر قرنی ] بودند. (حدود العالم ).همی گشت گرد جهان سر بسرهمی جست با پادشاهی هنر. فردوسی .چو بر ...
-
گوهر
لغتنامه دهخدا
گوهر.[ گ َ / گُو هََ ] (اِ) مروارید است که به عربی لؤلؤ خوانند و مطلق جواهر را نیز گفته اند. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ سروری ) (فرهنگ شعوری ). سنگ قیمتی مثل الماس و لعل و مروارید و امثال آنها. (فرهنگ نظام...