کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهاربند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چهاربند
/ča(ā)hārband/
معنی
۱. دو مفصل دست یا آرنج، و دو مفصل زانو؛ چهار مفصل.
۲. [مجاز] دنیا و چهارعنصر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چهاربند
لغتنامه دهخدا
چهاربند. [ چ َ / چ ِ ب َ ] (اِ مرکب ) چهارمفصل ، دو مفصل دست و دو مفصل زانو. || کنایه از چهارعنصرست . || کنایه از دنیا و عالم است . رجوع به چاربند شود.
-
چهاربند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چاربند› ča(ā)hārband ۱. دو مفصل دست یا آرنج، و دو مفصل زانو؛ چهار مفصل.۲. [مجاز] دنیا و چهارعنصر.
-
واژههای مشابه
-
کنده ٔ چهاربند
لغتنامه دهخدا
کنده ٔ چهاربند. [ ک ُ دَ /دِ ی ِ چ َ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیاست به اعتبار چهار عنصر. (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). دنیا. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
چهاربندی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، اسم) ‹چاربندی› [قدیمی] ča(ā)hārbandi توبره پشتی که چهاربند دارد و بعضی از مسافران پیاده و دهقانان به پشت خود میبندند.
-
چاربند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم)[قدیمی] čārband = چهاربند: ◻︎ برون جسته از کندۀ چاربند / فرس رانده بر هفتچرخ بلند (نظامی۵: ۷۵۰)
-
چهاربندی
لغتنامه دهخدا
چهاربندی . [ چ َ / چ ِ ب َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) توبره ٔ پشتی که چهاربند دارد و مسافران پیاده و روستائیان آن را به پشت بندند. (فرهنگ فارسی معین ). || ریسمانی که سوار تازه کار را با آن بر اسب بندند تا سوارکاری بیاموزد. رجوع به چاربندی شود.
-
بند
لغتنامه دهخدا
بند. [ ب َ ] (اِ) فاصله ٔ میان دو عضو که آنرا بعربی مفصل خوانند. پیوند عضو که بعربی مفصل گویند. (برهان ) (آنندراج ). فاصله ٔ میان دو عضو را بتازی مفصل خوانند.(جهانگیری ). محل اتصال دو عضو بهم یعنی مفصل مانند بندهای انگشتان و بند آرنج و بند زانو و جز ...