کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چهار
/ča(ā)hār/
معنی
عدد اصلی بعد از سه و پیش از پنج؛
۴.
〈 چهاروهفت: ‹چاروهفت› [قدیمی، مجاز] چهار عنصر و هفت سیاره؛ عناصر اربعه و سیارات سبعه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
four, quadri-, tetra-
-
جستوجوی دقیق
-
چهار
فرهنگ فارسی معین
(چِ یا چَ) [ په . ] (اِ.) عدد اصلی میان سه و پنج ، دوبرابر دو.
-
چهار
لغتنامه دهخدا
چهار. [ چ َ / چ ِ ] (اِ) اسم هندی درخت است .
-
چهار
لغتنامه دهخدا
چهار. [ چ َ / چ ِ ] (عدد، ص ، اِ) همان چار، عدد معروف است . (آنندراج ). اربع. اربعه . (منتهی الارب ) . عدد اصلی میان سه و پنج ،دو برابر دو. شمار میان سه و پنج ، دودو. این کلمه با یونانی آن تترا از یک اصل است و شاید چهار اصل تترا باشد. علامت آن «4» اس...
-
چهار
لغتنامه دهخدا
چهار.[ چ َ ] (اِخ ) از دهات بارفروش ، از آبادیهای مازندران (مازندران و استرآباد رابینو ص 116 بخش انگلیسی ).
-
چهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čahār] ‹چار› (ریاضی) ča(ā)hār عدد اصلی بعد از سه و پیش از پنج؛۴.〈 چهاروهفت: ‹چاروهفت› [قدیمی، مجاز] چهار عنصر و هفت سیاره؛ عناصر اربعه و سیارات سبعه.
-
چهار
دیکشنری فارسی به عربی
اربعة
-
چهار
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: čâr طاری: čâr طامه ای: čâr طرقی: čâr کشه ای: čâr نطنزی: čâr
-
واژههای مشابه
-
چهار ارکان
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - چهار حد جهان : مشرق ، مغرب ، شمال و جنوب . 2 - نوعی خیمة چهارگانه .
-
چهار مضراب
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) [ فا - ع . ] (اِمر.) = چارمضراب : اصطلاحی است در نواختن آهنگ موسیقی ، نوعی از آهنگ موسیقی که نوازندة ساز در دستگاه های مختلف آواز می نوازد تا آوازخوان برای خواندن مهیا شود، گونه ای از زدن که زننده خواننده را برای خواندن مهیا سازد.
-
اصل چهار
لغتنامه دهخدا
اصل چهار. [ اَ ل ِ چ َ ] (اِخ ) بنگاهی بود که امریکاییان پس از جنگ جهانی دوّم در ایران تأسیس کرده بودند تا بوسیله ٔ آن بدولت ایران از لحاظ اقتصادی کمک کنند. و بعداً نام بنگاه مزبور تغییر یافت و آنرا بنام «هیأت عملیات اقتصادی امریکا در ایران » میخوا...
-
چهار اسطقس
لغتنامه دهخدا
چهار اسطقس . [ چ َ / چ ِاُ طُ ق ُ ] (اِ مرکب ) چهارآخشیج . چهارعنصر، آب و آتش . باد و خاک : پس از زبده ٔ لطایف چهاراسطقس سه مولود در وجود آورد. (سندبادنامه ٔ ظهیری ص 2).
-
چهار امین
لغتنامه دهخدا
چهار امین . [ چ َ اَ ] (اِخ ) چهارخلیفه : ابابکرو عمر و عثمان و علی (ع ). (ناظم الاطباء). || کنایه از مجتهدین چهارگانه ٔ تسنن : شافعی و ابوحنیفه و مالک و احمد حنبل میباشد. (از ناظم الاطباء).
-
چهار برج
لغتنامه دهخدا
چهار برج . [ چ َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه ، 700 تن سکنه دارد. از زرینه رود آبیاری میشود. محصولش غلات چغندر، کشمش و بادام است . شغل اهالی زراعت و جاجیم بافی است . در دو محل بفاصله ٔ 2500 گز بنام چهاربرج قدیم...
-
چهار برگه
لغتنامه دهخدا
چهار برگه . [چ َ / چ ِ ب َ گ َ / گ ِ ] (ص نسبی ) دارای چهاربرگ . || (اِ) در اصطلاح گیاه شناسی گیاهی که چهار برگ داشته باشد یا چهار برگ از برگهای آن رُسته باشد. || صاحب آنندراج گوید: نام گیاهی است . اما بنظر نمیرسد که نام گیاه خاصی باشد بلکه بر هر نوع...