کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چنگ انداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چنگ ارم
لغتنامه دهخدا
چنگ ارم . [چ َ گ ِ اِ رَ ] (اِخ ) اِرَم نام شخصی است که ساز چنگ را وضع کرده است . (برهان ). و او را آرام و رامی و رامتین نیز گویند. (جهانگیری ) (آنندراج ) : دردل او تاب مهر در لب او آب لطف باغ ارم بر رخان چنگ ارم بر کنار. فخرالدین مبارکشاه .رجوع به ا...
-
چنگ بازداشتن
لغتنامه دهخدا
چنگ بازداشتن . [ چ َ ت َ ] (مص مرکب ) رها کردن و دست کشیدن : یلانند با چنگهای درازندارند از ایران چنین چنگ باز.فردوسی .
-
چنگ برزدن
لغتنامه دهخدا
چنگ برزدن . [ چ َ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) خراشیدن به ناخن یا فروبردن پنج ناخن دست به چیزی . مجازاً، درازدستی کردن . تعدی و تجاوز کردن . چیزی را ربودن : بقندیل قدیمان در زدن سنگ به کالای یتیمان برزدن چنگ . نظامی . || نواختن چنگ : بینی آن ترکی که چون او...
-
چنگ برگرفتن
لغتنامه دهخدا
چنگ برگرفتن . [ چ َ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دست بازداشتن . دست برگرفتن : بتیغ از غرض برنگیرند چنگ که پرهیز و عشق آبگینه ست و سنگ .سعدی (بوستان ).
-
چنگ حزین
لغتنامه دهخدا
چنگ حزین . [ چ َ گ ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) چنگی که آواز ملایم داشته باشد. چنگ با آوای زیر : ای نور چشم مستان در عین انتظارم چنگ حزین و جامی بنواز یا بگردان .حافظ.
-
چنگ داشتن
لغتنامه دهخدا
چنگ داشتن . [ چ َ ت َ ] (مص مرکب ) چنگال داشتن . دارای چنگ بودن . کنایه است از نیرو داشتن : چنگ باز هوا ندارد کبک دل شیر عرین ندارد رنگ . مسعودسعد. || چنگ داشتن از چیزی ؛ دست بازداشتن از آن : بنادانی ز گوهر داشتم چنگ کنون میبایدم بر دل (سر) زدن سنگ ....
-
چنگ درزدن
لغتنامه دهخدا
چنگ درزدن . [ چ َ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) پنجه درافکندن به . درآویختن به چیزی . دست بردن بچیزی . امساک . امتساک . استمساک . تمسیک . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). تمسک . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر) (دهار). تعلق . (تاج المصادر) (دهار). |...
-
چنگ دهن
لغتنامه دهخدا
چنگ دهن . [چ َ گ ِ دَ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) نام سازی آهنین است که بدهن گذاشته و با انگشت مینوازند و آن را در هندوستان مُنهه چنگ گویند. سازِ دهنی : گر سکه ٔ دل بر سخن خویش زنی کی حرف بدی ز دشمن خویش زنی بد گویی خلق همچو چنگ دهن است منواز که خو...
-
چنگ ربعوش
لغتنامه دهخدا
چنگ ربعوش . [ چ َ گ ِ رُ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) همان چنگ مشهور است که مینوازند و از این جهت ربع وش گفته اند که شباهتی به ربع دایره ٔ اصطرلاب دارد : چنگی آفتاب روی از پس ارتفاع می چنگ نهاده ربعوش بر بر و چهره بربری .خاقانی .
-
چنگ رومی
لغتنامه دهخدا
چنگ رومی . [ چ َ گ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لورا . (التفهیم ). رجوع به لورا شود.
-
چنگ ساخته
لغتنامه دهخدا
چنگ ساخته . [ چ َ گ ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساخته چنگ . چنگ کوک شده و آماده برای نواختن . بین شعرا معروف و مشهور است : به پردلی و به مردی همه نگهداردنگاهداشتنی ساخته چو ساخته چنگ . فرخی (آنندراج ) (انجمن آرا).رجوع به ساخته چنگ شود.
-
چنگ سغدیانه
لغتنامه دهخدا
چنگ سغدیانه . [ چ َ گ ِ س ُ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی چنگ بوده است : بنشان بطارم مر ترک خویش رابا چنگ سغدیانه و با بالغ و کدو.عماره .
-
چنگ شدن
لغتنامه دهخدا
چنگ شدن . [ چ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خمیده و منحنی شدن . || متقلص گشتن دست و پا. (ناظم الاطباء).
-
چنگ گرفتن
لغتنامه دهخدا
چنگ گرفتن . [ چ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) چنگ زدن . استمساک . رجوع به چنگ زدن شود.
-
چنگ مرغ
لغتنامه دهخدا
چنگ مرغ . [چ َ گ ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چنگال مرغ . || زین پوش . (اشتینگاس ص 401) (ناظم الاطباء).