کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چنگ آب دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بسر چنگ آمدن
لغتنامه دهخدا
بسر چنگ آمدن . [ ب ِ س َ رِ چ َ م َ دَ ] (مص مرکب ) مرادف بسر دست آمدن . کنایه از کمال قریب یا در قبض و تصرف خود آمدن بود. (آنندراج ) : دست در زلف سیاهت من بدروز زدم آمدم سوی تو چون شب بسر چنگ آید . خواجه آصفی (از آنندراج ).- بسر چنگ آمدن شب ؛ کنایه...
-
چنگ بر دل زدن
لغتنامه دهخدا
چنگ بر دل زدن . [ چ َ ب َ دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) مثل ناخن بر دل زدن . (آنندراج ) : بلبل خوش خوان چو بر آهنگ زدبر دل مستان چمن چنگ زد. یحیی کاشفی (در وصف باغ از آنندراج ).- امثال :چنگی به دل نمیزند ؛ جالب توجه نیست . دلپسند نیست .
-
چنگ تیز کردن
لغتنامه دهخدا
چنگ تیز کردن . [ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آماده نبرد و کشتار شدن : چون بر تو همی تیز کند چنگ پس او راجوینده چرایی تو به دندان و به چنگال .ناصرخسرو.
-
چنگ ساز کردن
لغتنامه دهخدا
چنگ ساز کردن . [ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چنگ نواختن . چنگ را بنغمه در آوردن . چنگ سراییدن : در آن مجلس که عیش آغاز کردندبیکجا چنگ و بربط ساز کردند. نظامی . || آماده ٔ نواختن ساختن و کوک کردن چنگ : مغنی بیا چنگ را ساز کن بگفتن گلو را خوش آواز کن .نظام...
-
چنگ و چلاغ
لغتنامه دهخدا
چنگ و چلاغ . [ چ َ گ ُ چ ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) خمیده و لنگ و افلیج . کوژپشت و لنگ .
-
چنگ و چلب
لغتنامه دهخدا
چنگ و چلب . [ چ َ گ ُ چ َ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ظاهراً بمعنی شور و غوغا و هیاهو و امثال آن است : می زدگان را گلاب باشد قطره ٔ شراب باشد بوی بخور بوی بخار کباب .آخته چنگ و چلب ساخته چنگ و رباب دیده بشکرلبان گوش بشکرتوین . منوچهری .رجوع به چلب ...
-
چنگ و شنگ
لغتنامه دهخدا
چنگ و شنگ . (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) چنگ کلنگ باشد و شنگ درختی است بی برگ و چوبی سخت دارد : ای تو چو شنگی که همچو شنگ کنی چنگ وی تو چو مومی که همچو موم کنی سنگ .(از فرهنگ اسدی ص 295).
-
به چنگ آوردن
دیکشنری فارسی به عربی
ابتِزار
-
چنگ (الت موسیقی)
دیکشنری فارسی به عربی
قيثارة
-
را به چنگ انداخت
دیکشنری فارسی به عربی
أخَذَ بـ
-
را به چنگ آورد
دیکشنری فارسی به عربی
استحصل (علي)
-
چُلاق و چَنگ
فرهنگ گنجواژه
افلیج.
-
چنگ و آوا
فرهنگ گنجواژه
بزم.
-
چنگ و بربط
فرهنگ گنجواژه
وسائل موسیقی.
-
چَنگ و چُروک
فرهنگ گنجواژه
مچاله.