کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چنگل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چنگل
/čango(a)l/
معنی
پنجۀ درندگان و پرندگان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چنگل
فرهنگ فارسی معین
(چَ گُ یا گَ) (اِ.) چنگال .
-
چنگل
لغتنامه دهخدا
چنگل . [ ] (اِخ ) ازقرای تربت حیدریه است . خالصه دیوان اکثر طوایف و ایلات بلوچ و ایلات در حوالی آنجا قشلاق میکنند. زراعت آن از آب کال سالار مشروب میشود. باغات ندارد. سکنه ٔ آن تقریباً هشتاد خانوار است . (مرآت البلدان ج 4 ص 274).
-
چنگل
لغتنامه دهخدا
چنگل . [ چ َ گ َ ] (اِ) نام درختچه ای در طوالش که در میان دره آن را اسکلم تلی میخوانند. مخصوص زمینهای آهکی است و در جاهائی که جنگل در اثر قطع بیرویه یا آتش سوزی نابود شود، در صورتی که زمین برای روئیدن آن مناسب باشد، میروید و نهالهای گرانبها را از روی...
-
چنگل
لغتنامه دهخدا
چنگل . [ چ َ گ ُ / گ َ ] (اِ) ناخن باز وشاهین را گویند. (فرهنگ اسدی ). چنگ از باز و شاهین و آدمی . (حفان ). چنگ بود از باز و شاهین و غیره یعنی پنجه ٔ ایشان . (اوبهی ). پنجه ٔ مردم و حیوانات دیگر باشد از پرنده و غیره . (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغا...
-
چنگل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ چنگال] [قدیمی] čango(a)l پنجۀ درندگان و پرندگان.
-
واژههای مشابه
-
چنگل باز
لغتنامه دهخدا
چنگل باز. [ چ َ گ َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پنجه ٔباز. مخلب . (منتهی الارب ) : نی نی که همچو چنگل باز است زلف اومن پر ز بیم او چو کبوتر همی زنم . معزی .که مرغ در قفس ایمن بود ز چنگل باز. عمعق .کبوتر بچه چون آید به پروازز چنگ شه فتد در چنگل باز...
-
چنگل وا
لغتنامه دهخدا
چنگل وا. [ چ َ گ َ ](اِخ ) دهی است از دهستان بویراحمد بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع در 22000 گزی شمال خاوری بهبهان و18000 گزی شمال راه ارابه رو بهبهان واقع شده است . کوهستانی و هوای آن معتدل است . 200 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصول عم...
-
چنگل تیز کردن
لغتنامه دهخدا
چنگل تیز کردن . [ چ َ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مجهز و آماده بودن برای شکار و نبرد : بی طاقت و بی آرام بتعجیل تمام چون باز چنگل تیزکرده روی به اصفهان نهاد. (کتاب محاسن اصفهان ؛ داستان ابوشجاع الب ارسلان ).
-
جستوجو در متن
-
woodsier
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چوب داره، مربوط به جنگل، جنگلی، شبیه چنگل
-
woodsy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جنگل دار، مربوط به جنگل، جنگلی، شبیه چنگل
-
سیاه تلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سیاهتلی› (زیستشناسی) siyāhtalu از درختان جنگلی ایران؛ قرهتیکان؛ چنگل؛ ککت.
-
woodsiest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گوشتخوار، مربوط به جنگل، جنگلی، شبیه چنگل
-
ذومخلب
لغتنامه دهخدا
ذومخلب . [ م ِ ل َ ](ع ص مرکب ) چنگل دار. چون باز و شاهین و مانند آن .|| چنگال دار، چون شیر و ببر وپلنگ و جز آنان . ذوظفر.