کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چندتندهرگتودی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
angioblast, vasoformative cell, vasofactive
تندهرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] 1. یاخته یا بافت پیشساز رگ و یاختههای خونی 2. بافت میانآکنهای رویانی که یاختهها و رگهای خونی از آن منشأ میگیرند
-
angioplasty
رگبازسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] شیوهای درمانی برای رفع تنگی رگهای خونی متـ . رگسازی
-
aneurysm
رگبرآمدگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] تورم بادکنکمانندی در دیوارۀ رگ یا قلب
-
venation
رگبندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] مجموعهای از انشعابهای رگبرگهای یک برگ یا اندامهای همساخت
-
angiofibroma
رگتارتود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ضایعهای نورویشی دارای بافتهای لیفی و رگی
-
angioma, endothelioma angiomatosum, vascular tumor
رگتود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] تودینهای که از رگهای خونی و تنابهای تشکیل شده باشد
-
رگسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← رگبازسازی
-
let down
رگکردگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] احساس سوزش و خارش محسوس در سینهها توأم با حرکت شیر در مجاری شیر
-
vasodilator, vasodilative
رگگشا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] ویژگی دارویی که موجب گشاد شدن رگها میشود
-
angiographist
رگنگار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] متخصص رگنگاری
-
angiogram, angiograph
رگنگاره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] تصویر رگهای خونی که با پرتوِ ایکس و به شیوۀ رگنگاری تهیه شود
-
angiography
رگنگاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] پرتونگاری از رگهای خونی، پس از پر کردن آنها از مادۀ حاجب، برای مشاهده و معاینۀ دقیق آنها و تشخیص سکتههای عروقی و مغزی و قلبی
-
آهن رگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ) (ص مر.) اسب قوی ، اسب پرزور.
-
بی رگ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (ص مر.) بی غیرت .
-
رگ خفتن
فرهنگ فارسی معین
( رَ . خُ تَ)(مص ل .) غیرتی نشدن ، رگ غیرت به جوش نیامدن .