کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چنبری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
curved
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منحنی، خم، چنبری
-
toric
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تاريکي، هلالی، چنبری
-
talipes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تالپس، کجی پا، ادم پا چنبری
-
midclavicular line
خط میانترقوهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] خطی عمودی که از نقطۀ وسط استخوان چنبر عبور میکند متـ . خط میانچنبری
-
حلقوی
لغتنامه دهخدا
حلقوی . [ ح َ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب به حلقه . || چنبری .
-
roundest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دورتر، گرد، مدور، گردی، دایره وار، بی خرده، مهره مانند، چنبری
-
circ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرد کردن، مدور، دایرهای، دایره وار، مستدیر، غیر مستقیم، چنبری، چرخی
-
cir
دیکشنری انگلیسی به فارسی
CIR، مدور، دایرهای، دایره وار، مستدیر، غیر مستقیم، چنبری، چرخی
-
circular
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دایره ای، بخشنامه، مدور، دایرهای، دایره وار، مستدیر، غیر مستقیم، چنبری، چرخی
-
sternocleidomastoid region, regio sternocleidomastoidea
ناحیۀ جناغی ـ ترقوهای ـ پستانکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] ناحیۀ روی ماهیچۀ جناغیـ ترقوهایـ پستانکی متـ . ناحیۀ جناغی ـ چنبری ـ پستانکی
-
infraclavicular fossa, fossa infraclavicularis
حفرۀ پایینترقوهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] فرورفتگی کمعمقی در پایین ترقوه متـ . مثلث پایینترقوهای، مثلث پایینچنبری infraclavicular triangle
-
muscular triangle
مثلث ماهیچهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] فضایی که ماهیچۀ جـناغیـ چـنبریـ پستانکی و بطن بالایی ماهیچۀ کـتـفیـ لامی و خط میانی گردن آن را محدود میکنند
-
vestibular evoked myogenic potential
پتانسیل ماهیچهای دهلیزانگیخته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شنواییشناسی] تغییر در فعـالیت ماهیـچـۀ چنبریـ جناغیـ پستانی با تحریک صوتی شدتبالای کیسک گوش درونی اختـ . پُتام VEMP
-
لخج
لغتنامه دهخدا
لخج . [ ل َ] (اِ) زاگ سیه که رنگرزان دارند. لخچ : بینی آن زلفینکان چون چنبری بالابخم کش بلخج اندر زنی ایدون شود چون آبنوس .طیان .
-
bandy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گیم پلی، چوگان سر کج، چوگان بازی، رد و بدل کردن، بحی کردن، اینسو و انسو پرت کردن، چنبری، کچ، خط خط، مخطط یا راهراه