کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چنین و چنان
لهجه و گویش تهرانی
توصیف حال،به این ترتیب
-
چنین و چنان
فرهنگ گنجواژه
وصف حال، چیزهای مبهم. چنین و چنان بودن= خودستائی.
-
جستوجو در متن
-
همچین
واژهنامه آزاد
[هَ ] چنان، آن چنان، چنین، این چنین.
-
کماهوحقه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] kamāhovahaqqoh[u] چنانکه شاید؛ چنانکه حق اوست.
-
کماکان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: کماکانَ] kamākān چنانکه بود.
-
کمایلیق
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: کمایلیقُ] [قدیمی] kamāyliq چنان که سزاوار است.
-
کماینبغی
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] kamāyambaqi چنان که درخور است.
-
علی الرسم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] 'alarrasm چنانکه رسم است؛ بنابهرسم.
-
ظاهرا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] zāheran برحسب ظاهر؛ چنانکه به نظر میآید.
-
ترابیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹تلابیدن› [قدیمی] tarābidan = تراویدن: ◻︎ بخل همیشه چنان ترابد از آن روی / کآب چنان از سفال نو بترابد (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۳).
-
کیت و کیت
لغتنامه دهخدا
کیت و کیت . [ ک َ ت َ وَ ک َ ت َ / ک َ ت ِ وَک َ ت ِ ] (ع اِ مرکب ) چنین و چنان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). چنین و چنان : و کان من الامر کیت و کیت ؛ بود آن چنین و چنان . (ناظم الاطباء).
-
مسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] moste طعمۀ پرندگان شکاری؛ مقداری گوشت شکار که به پرندۀ شکاری میدادند: ◻︎ منم خوکرده بر بوسش چنان چون باز بر مسته / چنان بانگ آرم از بوسش چنان چون بشکنی پسته (رودکی: ۵۲۸).
-
مرادنما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] ‹مرادنمای› [قدیمی] morādna(e,o)mā آنچه بهصورت مراد و مطلوب جلوه کند اما چنان نباشد.
-
frontal system
سامانۀ جبههای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] سامانهای از جبههها آنچنانکه در نقشۀ همدیدی نشان داده میشود
-
باد به گرد او نمیرسد
واژهنامه آزاد
چنان شتابان می رود که حتی باد هم به او نمی رسد.