کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چنان
/čo(e)nān/
معنی
آنطور؛ آنسان؛ آنگونه؛ مانند آن؛ چونان.
〈 چنانچون: (حرف اضافه) ‹چنانچون› [قدیمی]
۱. مانندِ؛ مثلِ.
۲. (حرف) همانگونهکه؛ همانسانکه: ◻︎ بهسان آتش تیز است عشقش / چنانچون دوزخش همرنگ آذر (دقیقی: ۱۰۰).
〈 چنانچه: (حرف) ‹چون آنچه›
۱. آنطور؛ آنسان؛ بهطوریکه.
۲. بنابرآنچه.
۳. اگر؛ در صورتی که.
〈 چنانکه: (حرف) ‹چون آنکه› بهطوریکه؛ آنسانکه؛ آنطورکه؛ مانند آنکه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مانند، مثل، شبیه، چون
۲. مثل آن، مانند آن، شبیه آن ≠ چنین
۳. آنچنان، آنگونه، آنطور، آنسان ≠ اینسان
۴. بدانسان، بدانگونه
دیکشنری
like
-
جستوجوی دقیق
-
چنان
واژگان مترادف و متضاد
۱. مانند، مثل، شبیه، چون ۲. مثل آن، مانند آن، شبیه آن ≠ چنین ۳. آنچنان، آنگونه، آنطور، آنسان ≠ اینسان ۴. بدانسان، بدانگونه
-
چنان
فرهنگ فارسی معین
(چُ یا چِ)(ق .) = چونان : 1 - آن سان ، آن گونه . 2 - مثل آن ، مانند آن .
-
چنان
لغتنامه دهخدا
چنان . [ چ َ ] (اِ) بمعنی کوشیدن است . (از برهان )(از انجمن آرا). کوشش و جد و جهد. (ناظم الاطباء).
-
چنان
لغتنامه دهخدا
چنان . [ چ َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء).
-
چنان
لغتنامه دهخدا
چنان . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از بخش چوار شهرستان ایلام که در 15 هزارگزی شمال باختری چوار و 15 هزارگزی شمال باختری راه شوسه ٔ ایلام به شاه آباد واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 100 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه . محصولش غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری...
-
چنان
لغتنامه دهخدا
چنان . [ چ ُ/ چ ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مخفف «چون آن » و «چونان ». (برهان ). مخفف «چونان » است ، یعنی چون آن . (انجمن آرا). مرکب است از لفظ «چون » که از ادات تشبیه و «آن » که اسم اشارت است ، و ناچار است بودن کاف بیانیه بعد از وی خواه مذکور بود، خواه م...
-
چنان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [مخففِ چون آن] čo(e)nān آنطور؛ آنسان؛ آنگونه؛ مانند آن؛ چونان.〈 چنانچون: (حرف اضافه) ‹چنانچون› [قدیمی]۱. مانندِ؛ مثلِ.۲. (حرف) همانگونهکه؛ همانسانکه: ◻︎ بهسان آتش تیز است عشقش / چنانچون دوزخش همرنگ آذر (دقیقی: ۱۰۰).〈 چن...
-
چنان
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: nuzeni طاری: unǰur طامه ای: nuǰuri طرقی: uzuni کشه ای: čenun نطنزی: nuǰuri
-
چنان
دیکشنری فارسی به عربی
لذا
-
واژههای مشابه
-
هم چنان
لغتنامه دهخدا
هم چنان . [ هََ چ ُ / چ ِ ] (ق مرکب ) همچنان . چنان که بود. مانند پیش یا مانند دیگری . همان طور : چون بگردد پای او از پایدان آشکوخیده بماند هم چنان . رودکی .بزرگان لشکر همه همچنان غریوان و گریان و زاری کنان . فردوسی .چنان چون پدر داد شاهی مرادهم هم چ...
-
آن چنان
فرهنگ فارسی معین
(چُ) (ق .) به طور، بدان گونه .
-
چنان چه
فرهنگ فارسی معین
(چِ یا چُ چِ) 1 - (ق تشب .) آن طور، آن سان . 2 - (حر رب .) از ادات شرط و تعلیق .
-
چنان که
فرهنگ فارسی معین
(چِ یا چُ کِ) (ق تشب .) به طوری که ، بدانسان که . آن طوری که .
-
هم چنان
فرهنگ فارسی معین
( ~. چُ) 1 - (ق تشبیه .) آن سان ، آن - گونه . 2 - (ص .) مثل آن ، مانند آن . 3 - (صفت به جای موصوف ) چنان کس . 4 - به همان شکل ، به همان صورت .