کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چم ورزی هنری زنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چَمْ
لهجه و گویش گنابادی
cham در گویش گنابادی یعنی تسلط ، احاطه ، مسلط بودن ، جهت درست قرار گرفتن بدن برای انجام فعل و کاری
-
چم چم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جمجم› [قدیمی] čomčom ۱. نوعی کفش که رویۀ آن را با نخ میبافند و ته آن را از لته و کهنه درست میکنند؛ گیوه.۲. سم حیوانات چهارپا؛ سم: ◻︎ تا تو چمچم کنی شکسته بُوَد / بر سرت سنگ همچو «چمچم» خر (سوزنی: رشیدی: چمچم).
-
چَم،خم و چَم
لهجه و گویش تهرانی
عادت، حالت آمادگی ،(قلق) کار داشتن،راه کار
-
گنجیان چم
لغتنامه دهخدا
گنجیان چم . [ گ َ چ َ ] (اِخ ) رودخانه ٔ گنجیان چم (گنج عجم ) قسمتی از خط سرحدی عراق و ایران را تشکیل می دهد. رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 134 شود.
-
squat 1
چمپا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] در وزنهبرداری و آمادگی جسمانی، حرکت یا تمرینی شامل نشستن و برخاستن ورزشکار درحالیکه وزنهای را پشت سر و روی شانهها نگه داشته است
-
gymnast
چمورز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ورزشکاری که به چمورزی میپردازد متـ . ژیمناست
-
gymnastics1
چمورزی1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ورزشی بر پایۀ مجموعهای از حرکات جسمانی بر روی زمین یا اسباب مخصوص که انعطافپذیری و قدرت و هماهنگی و توازن و چالاکی بدن را افزایش میدهد متـ . ژیمناستیک
-
قارقولی چم
لغتنامه دهخدا
قارقولی چم . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان . در 30هزارگزی شمال باختری سیردان و در قسمت جنوب رودخانه ٔ قزل اوزن و سر راه طارم به زنجان . سرزمین آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . 137 تن سکنه دارد. آب آن از رود چ...
-
خم چم
لغتنامه دهخدا
خم چم . [ خ َ چ َ ] (اِ مرکب ) راه رفتن به ناز. || حرکات دلبرانه . || تواضع و فروتنی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
چم امیرخان
لغتنامه دهخدا
چم امیرخان . [ م ِ اَ ](اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای است از قرای کهکیلویه ٔ فارس ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 261).
-
چم بطان
لغتنامه دهخدا
چم بطان . [ چ َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چمچال بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان که در 22 هزارگزی باختر صحنه و 2 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ کرمانشاه به همدان واقع است . دشت و سردسیر است و 182 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ گاماسیاب . محصولش غلات ، حبوبات ...
-
چم چنگ
لغتنامه دهخدا
چم چنگ . [ چ َ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد:«یکی از آبادیهای چارمحال اصفهان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 261). و در فرهنگ جغرافیایی آمده است : «دهی از دهستان لار بخش حومه ٔ شهرستان شهر کرد که در هزارگزی شمال باختر شهرکرد و 2 هزارگزی راه پل ...
-
چم حصار
لغتنامه دهخدا
چم حصار. [ چ َ ح ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد که در 54 هزارگزی شمال باختر نورآباد و 13 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 90 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ها. محصولش غلات و لبنی...
-
چم حیدر
لغتنامه دهخدا
چم حیدر. [ چ َح َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان هویان بخش ویسیان شهرستان خرم آباد که در 35 هزارگزی باختری ماسور، کنار باختری راه شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک واقع است . جلگه ومعتدل است و 200 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ خرم آباد. محصولش غلات و حبوبات . ش...
-
چم خدیجه
لغتنامه دهخدا
چم خدیجه . [ چ َ خ َ ج ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ابوالفارس بخش رامهرمز شهرستان اهواز که در 30 هزارگزی جنوب خاوری رامهرمز و 22 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ ماماتین به هفتگل واقع است و 20 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).