کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چم انجیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چم انجیر
لغتنامه دهخدا
چم انجیر. [ چ َ اَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کرکاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد که در 10 هزارگزی باختر ماسور کنار جنوبی راه خرم آباد به اندیمشک واقع است . تپه ماهوری و معتدل است و 25 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گل...
-
واژههای مشابه
-
چَمْ
لهجه و گویش گنابادی
cham در گویش گنابادی یعنی تسلط ، احاطه ، مسلط بودن ، جهت درست قرار گرفتن بدن برای انجام فعل و کاری
-
چم چم
لغتنامه دهخدا
چم چم . [ چ َ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فارسینج بخش اسدآباد شهرستان همدان که در 35 هزارگزی جنوب باختری قصبه ٔ اسدآباد و 4 هزارگزی فارسینج واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 366 تن سکنه دارد.آبش از چشمه . محصولش غلات ، توتون ، لبنیات و عسل . شغل اهال...
-
چم چم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جمجم› [قدیمی] čomčom ۱. نوعی کفش که رویۀ آن را با نخ میبافند و ته آن را از لته و کهنه درست میکنند؛ گیوه.۲. سم حیوانات چهارپا؛ سم: ◻︎ تا تو چمچم کنی شکسته بُوَد / بر سرت سنگ همچو «چمچم» خر (سوزنی: رشیدی: چمچم).
-
چَم،خم و چَم
لهجه و گویش تهرانی
عادت، حالت آمادگی ،(قلق) کار داشتن،راه کار
-
گنجیان چم
لغتنامه دهخدا
گنجیان چم . [ گ َ چ َ ] (اِخ ) رودخانه ٔ گنجیان چم (گنج عجم ) قسمتی از خط سرحدی عراق و ایران را تشکیل می دهد. رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 134 شود.
-
squat 1
چمپا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] در وزنهبرداری و آمادگی جسمانی، حرکت یا تمرینی شامل نشستن و برخاستن ورزشکار درحالیکه وزنهای را پشت سر و روی شانهها نگه داشته است
-
gymnast
چمورز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ورزشکاری که به چمورزی میپردازد متـ . ژیمناست
-
gymnastics1
چمورزی1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ورزشی بر پایۀ مجموعهای از حرکات جسمانی بر روی زمین یا اسباب مخصوص که انعطافپذیری و قدرت و هماهنگی و توازن و چالاکی بدن را افزایش میدهد متـ . ژیمناستیک
-
قارقولی چم
لغتنامه دهخدا
قارقولی چم . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان . در 30هزارگزی شمال باختری سیردان و در قسمت جنوب رودخانه ٔ قزل اوزن و سر راه طارم به زنجان . سرزمین آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . 137 تن سکنه دارد. آب آن از رود چ...
-
قصر چم
لغتنامه دهخدا
قصر چم . [ ق َ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شهرستان شهرضا واقع در 15500 گزی جنوب باختری شهرضا و 12 هزارگزی جنوب باختری شوسه ٔ اصفهان به شیراز. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 648 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات ...
-
خم چم
لغتنامه دهخدا
خم چم . [ خ َ چ َ ] (اِ مرکب ) راه رفتن به ناز. || حرکات دلبرانه . || تواضع و فروتنی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
چم امیرخان
لغتنامه دهخدا
چم امیرخان . [ م ِ اَ ](اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای است از قرای کهکیلویه ٔ فارس ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 261).
-
چم بطان
لغتنامه دهخدا
چم بطان . [ چ َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چمچال بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان که در 22 هزارگزی باختر صحنه و 2 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ کرمانشاه به همدان واقع است . دشت و سردسیر است و 182 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ گاماسیاب . محصولش غلات ، حبوبات ...