کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چمچم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چمچم
/čomčom/
معنی
خرام؛ رفتار به ناز و خرام: ◻︎ زمستان منهزم شد تا درآمد / سپاه ماه فروردین به چمچم (پوربها: رشیدی: چمچم).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چمچم
فرهنگ فارسی معین
(چُ چُ) (اِمر.) 1 - گیوه . 2 - سُم اسب و استر و خر و گاو و مانند آن ها.
-
چمچم
فرهنگ فارسی معین
(چُ چُ یا چَ چَ) (اِمر.) رفتار به ناز، خرام .
-
چمچم
لغتنامه دهخدا
چمچم . [ چ ُ چ ُ ] (اِ) سم اسب و استر و خر و گاو و امثال آن را گویند. (برهان ). سم اسب و استر و گاو و خر و دیگر حیوانات را خوانند. (جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). سم اسب و استر و جز آن . (رشیدی ) : تا تو چمچم کنی شکسته بوم...
-
چمچم
لغتنامه دهخدا
چمچم . [ چ ُ چ ُ / چ َ چ َ ] (اِ) به معنی رفتار و خرام آمده است . (برهان ). رفتار و خرام را گویند. (جهانگیری ). خرام . (رشیدی ). رفتار و خرام . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : سر بر مزن از هستی تا راه نگردد گم در بادیه ٔ مردان محو است ترا چمچ...
-
چمچم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] čomčom خرام؛ رفتار به ناز و خرام: ◻︎ زمستان منهزم شد تا درآمد / سپاه ماه فروردین به چمچم (پوربها: رشیدی: چمچم).
-
واژههای همآوا
-
چم چم
لغتنامه دهخدا
چم چم . [ چ َ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فارسینج بخش اسدآباد شهرستان همدان که در 35 هزارگزی جنوب باختری قصبه ٔ اسدآباد و 4 هزارگزی فارسینج واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 366 تن سکنه دارد.آبش از چشمه . محصولش غلات ، توتون ، لبنیات و عسل . شغل اهال...
-
چم چم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جمجم› [قدیمی] čomčom ۱. نوعی کفش که رویۀ آن را با نخ میبافند و ته آن را از لته و کهنه درست میکنند؛ گیوه.۲. سم حیوانات چهارپا؛ سم: ◻︎ تا تو چمچم کنی شکسته بُوَد / بر سرت سنگ همچو «چمچم» خر (سوزنی: رشیدی: چمچم).
-
جستوجو در متن
-
ججم
لغتنامه دهخدا
ججم . [ ج ُ ج ُ ] (ع اِ) گیوه . و آن پای افزاری است که زیر آن از لته و بالای آن ریسمان باشد. معرب چمچم . (منتهی الارب ).
-
گل گیوه
لغتنامه دهخدا
گل گیوه . [ گ ِ ل ِ وَ / وِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی است سفید که گیوه ٔ مستعمل را پس از شستن باآن سفید کند. گلی است سپیدرنگ که چمچم ، یعنی گیوه را چون شوخگن شود بدان سپید کنند. (یادداشت مؤلف ).
-
چمچه
لغتنامه دهخدا
چمچه . [ چ ُ / چ َ چ َ / چ ِ ] (اِ) قاشق و کفگیر کوچک . (آنندراج ). ملاغه و ملعقه و کفگیر. (ناظم الاطباء). چمچم . خَطیفَه . (منتهی الارب ) : غریبی گرت ماست پیش آورددوپیمانه آبست و یک چمچه دوغ . سعدی .آن دیگ لب شکسته ٔ صابون پزی ز من آن چمچمه ٔ هریسه ...
-
چم چم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جمجم› [قدیمی] čomčom ۱. نوعی کفش که رویۀ آن را با نخ میبافند و ته آن را از لته و کهنه درست میکنند؛ گیوه.۲. سم حیوانات چهارپا؛ سم: ◻︎ تا تو چمچم کنی شکسته بُوَد / بر سرت سنگ همچو «چمچم» خر (سوزنی: رشیدی: چمچم).
-
جمجم
لغتنامه دهخدا
جمجم .[ ج ُ ج ُ ] (معرب ، اِ) گیوه ، و آن پاافزاری است که زیر آن از لته و بالای آن ریسمان باشد، و این معرب چمچم است . (منتهی الارب ) (برهان ). در دبستان المذاهب (ص 41) به نقل از «بزمگاه » جمجمه را بدین معنی آورده : چون کنار رودخانه ها از گل ولا کثیف ...
-
لته
لغتنامه دهخدا
لته . [ ل َت َ / ت ِ / ل َت ْ ت َ / ت ِ ] (اِ) کهنه . خرقه . پینه . قطعه ای از جامه ٔ کهن یا نو. ژنده . پاره ٔ جامه . (برهان ). فرام . فرامه . رُکو. رکوه . روکا. لجام (در معنی لته ). مِعرکَه : دوزیم قبا بهر قدت از گل سوری تا خلعت زیبای تو از لته نباش...