کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چموش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چموش
/čamuš/
معنی
ویژگی اسب یا استر سرکش و لگدزن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بدلگام، بدلجام، رموک، سرکش، لگدزن
۲. بدرفتار، بیسلوک
۳. بدقلق ≠ خوشقلق
۴. متمرد، نافرمان ≠ بفرمان
۵. بدجنس، زبل، سرکش، شیطان، ناقلا، نارام ≠ سربهزیر
دیکشنری
balky, coltish, fractious, intractable, jumpy, refractory, restive, ungovernable
-
جستوجوی دقیق
-
چموش
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدلگام، بدلجام، رموک، سرکش، لگدزن ۲. بدرفتار، بیسلوک ۳. بدقلق ≠ خوشقلق ۴. متمرد، نافرمان ≠ بفرمان ۵. بدجنس، زبل، سرکش، شیطان، ناقلا، نارام ≠ سربهزیر
-
چموش
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (ص .) 1 - لگدزن . 2 - سرکش . 3 - اسب ، قاطر یا الاغ بدرفتار.
-
چموش
لغتنامه دهخدا
چموش . [ چ َ ] (اِ) مخفف چاموش است که نوعی از کفش و پای افزار باشد. (برهان ) . نوعی از پاافزار. (جهانگیری ). مخفف چمشک که پای افزارباشد. (انجمن آرا) (آنندراج ) . چاموش و قسمی از کفش . پاپوش . اورسی . صندل . نوعی کفش . پوزار (در لهجه ٔ روستائیان فیض آ...
-
چموش
لغتنامه دهخدا
چموش . [ چ َ ] (ص ) اسب و استر لگدزن و بدفعل را گویند، و معرب آن شموس است . (برهان ). اسب و استر و خر بدنعل لگدزن را گویند و معرب آن شموس است . (جهانگیری ). اسب لگدزن و توسن که بعربی شموس گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). اسب و استر لگدزن و شرور. (ناظم ...
-
چموش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹چاموش› čamuš ویژگی اسب یا استر سرکش و لگدزن.
-
چموش
دیکشنری فارسی به عربی
عنيد
-
چموش
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: čâmüš طاری: čâmuš طامه ای: toxs طرقی: čâmüš کشه ای: toxs نطنزی: nânaǰib
-
چموش
لهجه و گویش تهرانی
سرکش،بد قلق /چارق
-
واژههای مشابه
-
چموش گزک
لغتنامه دهخدا
چموش گزک . [ چ َ گ َ زَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان طارم پایین . بخش سیردان شهرستان زنجان که در 15 هزارگزی شمال باختری سیردان و 15 هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است . کوهستانی و هوایش معتدل است و 469 تن سکنه دارد.آبش از چشمه . محصولش غلات و لبنیات . شغل ا...
-
اسب چموش
دیکشنری فارسی به عربی
غشاش
-
ولدِ چموش
لهجه و گویش تهرانی
بچه ناخلف
-
جستوجو در متن
-
نرو
لهجه و گویش تهرانی
چموش
-
شموس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. مٲخوذ از فارسی: چموش] [قدیمی] šamus چموش؛ سرکش.