کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چمن اسماعیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سیاه چمن
لغتنامه دهخدا
سیاه چمن . [ چ َ م َ ] (اِخ )(قره چمن ). دهی است جزو دهستان عباسی بخش بستان آبادشهرستان تبریز. دارای 1298 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ سیاه چمن . محصول آنجا غلات ، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
قیه چمن
لغتنامه دهخدا
قیه چمن . [ ق َ ی َ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، سکنه ٔ آن 192 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
مرغ چمن
لغتنامه دهخدا
مرغ چمن . [ م ُ غ ِ چ َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بلبل . رجوع به این ترکیب ذیل مرغ شود.
-
چمن آباد
لغتنامه دهخدا
چمن آباد. [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از قرای خواف است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 267). در فرهنگ جغرافیایی آمده است : دهی از دهستان بالاخواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه که در 42 هزارگزی شمال باختری قصبه رود، بر سر راه شوسه ٔ عمومی...
-
چمن آرا
لغتنامه دهخدا
چمن آرا. [ چ َ م َ ] (نف مرکب ) رجوع به چمن آرای و چمن آرایی شود.
-
چمن آرای
لغتنامه دهخدا
چمن آرای . [ چ َ م َ ] (نف مرکب ) باغبان . (آنندراج ). آرایش کننده و زینت دهنده ٔ باغ . (ناظم الاطباء). آنکس که گلها و درختهای باغ و گلستان را آرایش و پیرایش کند. چمن پیرای . چمن طراز. چمن ساز : من اگر خوبم اگر بد چمن آرایی هست که از آن دست که میپرور...
-
چمن آرایی
لغتنامه دهخدا
چمن آرایی . [ چ َ م َ ] (حامص مرکب ) کنایه از باغبانی و عمل باغبان . آراستن و پیراستن درختها و بوته ها و گلهای باغ و بستان . رجوع به چمن آرای شود. || آرایش دادن و آراسته ساختن بستان و باغ و زینت دادن و زیبا ساختن آن ، چنانکه گلها مر گلشن را. رجوع به ...
-
چمن آسوده
لغتنامه دهخدا
چمن آسوده . [ چ َ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از مرغانی که در چمن زمزمه پرداز باشند و این در مقابل مرغان گرفتار است . (از آنندراج ). سرودگوینده در باغ به آزادی و آسودگی ، مانند مرغان . (ناظم الاطباء) : بال خون آلوده ای بیرون ز دام آورده ام با چم...
-
چمن اﷲیار
لغتنامه دهخدا
چمن اﷲیار. [ چ َ م َ اَل ْ لاه ] (اِخ ) دهی از دهستان کفرآوربخش گیلان شهرستان شاه آباد که در 18 هزارگزی شمال گیلان و 6 هزارگزی باختر سرباغ واقع است . دشت و معتدل است و 240 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ کفرآور. محصولش غلات . میوه جات ، توتون و لبنیات...
-
چمن افروز
لغتنامه دهخدا
چمن افروز. [چ َ م َ اَ ] (نف مرکب ) روشن کننده و افروزنده ٔ باغ و بستان . || کنایه از گلهای سرخ رنگی که در باغ مایه ٔ چمن افروزی شود. || نام گل تاج خروس . (از آنندراج ). گل بستان افروز. (از ناظم الاطباء).گل تاج خروس . و رجوع به بستان افروز و تاج خروس...
-
چمن افشار
لغتنامه دهخدا
چمن افشار. [ چ َ م َ اَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از مزارع کوهستانی سیرجان کرمان است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 367). در فرهنگ جغرافیایی آمده است : ده کوچکی است از دهستان بلورد بخش مرکزی سیرجان که در 75 هزارگزی خاور سعیدآباد، بر سر راه مال...
-
چمن اندود
لغتنامه دهخدا
چمن اندود. [ چ َ م َ اَ ] (ن مف مرکب ) در معنی ، مرادف چمن زار و چمن خیز و چمن پوش است که هر یک معروف میباشد. (از آنندراج ). چمن زار : شوق موسی نگهم رام تسلی نشودتا دو عالم چمن اندود تجلی نشود. میرزا بیدل (از آنندراج ).رجوع به چمن زار، چمن خیز و چمن ...
-
چمن بر
لغتنامه دهخدا
چمن بر.[ چ َ م َ ب ُ ] (اِ مرکب ) چمن پیرا و چمن زن . ابزار بریدن چمن . و رجوع به چمن پیرا و چمن زن و چمن زنی شود.
-
چمن بید
لغتنامه دهخدا
چمن بید.[ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سملقان بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد که در 50 هزارگزی جنوب باختری مانه بر سر راه شوسه ٔ عمومی بجنورد به نردین واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 84 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات است . محصولش غلات ، بنشن ، میوجا...
-
چمن پوش
لغتنامه دهخدا
چمن پوش . [ چ َ م َ ] (ن مف مرکب ) مرادف چمن زار و چمن اندود و چمن خیز است . (از آنندراج ). جایی که از چمن پوشیده باشد. و رجوع به چمن و چمن زار و چمن خیز و چمن اندود شود. || کنایه از سبزپوش . پوشیده شده از رنگ سبز یا جامه ٔ سبز : ز باغ وصف او طوطی چم...