کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چمنچهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چمنچهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: čaman čehr) خوش سیما ، زیبا ؛ (به مجاز) زن گندمگون و سبزه را گویند .
-
واژههای مشابه
-
چمن چهر
لغتنامه دهخدا
چمن چهر. [ چ َ م َ چ ِ ] (ص مرکب )ظاهراً کنایه از زیبارخی است که چهره ای چون چهر باغ و بستان رنگین و شکفته و باطراوت دارد : دگر باره جهاندار از سر مهربه گلرخ گفت کای سرو چمن چهر. نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 311).رجوع به چمن شود.
-
چهر
واژگان مترادف و متضاد
۱. چهره، رخسار، رخ، رو، سیما، صورت، وجه ۲. اصل، نژاد ۳. شخصیت
-
چهر
فرهنگ فارسی معین
(چِ) (اِ.) روی ، صورت .
-
چهر
لغتنامه دهخدا
چهر. [ چ ِ ] (اِ) چهره . (از شرفنامه ٔمنیری ). صورت (دهار). روی را گویند که به عربی وجه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). دورخ . دو رخسار. رخ . رخسار. رخساره . رو. روی . سیما. صورت . طلعت . عارض . عذار.قدام . لقاء. منظر. منظره . وجه . (یادداشت مؤلف ). ای...
-
چهر
لغتنامه دهخدا
چهر. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاربخش هرسین شهرستان کرمانشاهان . در 18هزارگزی باختر هرسین و هزارگزی باختر راه شوسه ٔ هرسین به کرمانشاه واقع است ، 628 تن سکنه دارد. از چشمه ٔ مهم آبیاری میشود. محصولش غلات ، ذرت ، چغندرقند و انواع میوه است . شغ...
-
چهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čihr.čīhr] ‹چهره› [قدیمی] čehr ۱. روی؛ رخسار.
-
چمن
فرهنگ نامها
(تلفظ: čaman) (در قدیم) زمین سبز و خرم ، باغ و بوستان مرغزار ؛ (در گیاهی) نام گیاهی از تیرهی غلات .
-
چمن
واژگان مترادف و متضاد
جوله، سبزه، سبزهزار، فریز، قلیب، مرغزار
-
چمن
فرهنگ فارسی معین
(چَ مَ) (اِ.) زمین سبز و خرم ، مرغزار.
-
چمن
لغتنامه دهخدا
چمن . [ چ َ م َ ] (اِ) راه باشد میان بوستان و باغ . (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 361). راه راست بود ساخته در میان درختان . راه ساخته بود در میان صف درختان . راهی باشد در باغ میان درختان و از هر دو پهلوی راه درخت نشانده و آن جای نشستنگاه بگذاشته و از ریاحین ...
-
چمن
لغتنامه دهخدا
چمن . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز که در 14 هزارگزی شمال ایزه ، کنار راه مالرو واقع است . جلگه و گرمسیر است و 106 تن سکنه دارد. آبش از قنات و آب چاه . محصولش غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی زنان کرباس بافی وراهش م...
-
چمن
لغتنامه دهخدا
چمن . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ترکور بخش سلوانای شهرستان ارومیه که در ده هزاروپانصدگزی شمال باختری سلوانا و 7 هزارگزی شمال راه ارابه رو جرمی دانه به باطلاق واقع است . هوایش معتدل است و 80 تن سکنه دارد. آبش از دره ٔ دربند. محصولش غلات و توتون ...
-
چمن
لغتنامه دهخدا
چمن . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سبزواران بخش مرکزی جیرفت که در 6 هزارگزی جنوب خاوری سبزواران ، بر لب رودخانه ٔ هلیل واقع است . جلگه و گرمسیر است و 229 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رودخانه ٔ هلیل . محصولش غلات و برنج . شغل اهالی زراعت وراهش مالر...