کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چمتاک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چمتاک
/čamtāk/
معنی
کفش؛ پایافزار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چمتاک
لغتنامه دهخدا
چمتاک . [ چ َ ] (اِ) کفش و پای افزار را گویند. (برهان ). کفش را گویند و آن را چمتک و چمشاک و چمشک نیز گویند. (جهانگیری ). کفش و پای افزار و آن را چمتک نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). کفش و پای افزار. (ناظم الاطباء). و رجوع به چمتک و چمشاک و چمشک ش...
-
چمتاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چمتک، چمشاک، چمشک، جمشاک، جمشک› [قدیمی] čamtāk کفش؛ پایافزار.
-
جستوجو در متن
-
چمتک
لغتنامه دهخدا
چمتک . [ چ َ ت َ ] (اِ) به معنی چمتاک است که کفش و پای افزار باشد. (برهان ). به معنی چمتاک و چمشاک است . (جهانگیری ). کفش و پای افزار. (ناظم الاطباء). و رجوع به چمتاک و چمشاک و چمشک شود.
-
چمناک
لغتنامه دهخدا
چمناک . [ چ َ ] (اِ) پای افزار و کفش را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کفش و پاافزار. (ناظم الاطباء). چمتاک . چمتک . چمشاک . چمشک . چمنک .و رجوع به چمتاک و چمتک و چمشک و چمنک و کفش شود.
-
چمنک
لغتنامه دهخدا
چمنک . [ چ َ ن َ ](اِ) بمعنی چمناک است که کفش و پای افزار باشد. (برهان ). کفش . (ناظم الاطباء). چمتاک . چمتک . چمشک . چمشاک .رجوع به چمتاک و چمتک و چمشاک و چمشک و چمنک شود.
-
چمشاک
لغتنامه دهخدا
چمشاک . [ چ َ ] (اِ) پاافزار و کفش را گویند. (برهان ). بمعنی چمتاک و چمتک است که کفش را گویند. (از جهانگیری ). کفش و چیزی شبیه به چارق عجم که از بیت المقدس آرند، ولی اطراف آن دوخته نیست . مرادف چمشک در معنی . (از رشیدی ). بمعنی پاافزار است . (انجمن آ...
-
چمشک
لغتنامه دهخدا
چمشک . [ چ َ ش َ ] (اِ) مخفف چمشاک است که کفش و پاافزار باشد. (برهان ). بمعنی چمتاک و چمتک و چمشاک است . (از جهانگیری ). کفش . (صحاح الفرس ). کفش و چیزی شبیه به چارق ولی اطراف آن ندوخته که از بیت المقدس آرند. مرادف چمشاک . (از رشیدی ). پاافزار. (از ا...
-
کفش
لغتنامه دهخدا
کفش . [ ک َ ] (اِ) معروف است که پای افزار باشد و معرب آن کوث است . (برهان ). پاپوش و افصح کوش به «واو» است و معرب آن کوث است و در قدیم بزرگان کفش زرینه پوشیده اند وحکیم فردوسی مکرر با درفش قافیه کرده . عرب آن را معرب کرده قفش گویند. (از آنندراج ) (ان...