کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چمانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چمانی
/čamāni/
معنی
۱. ساقی؛ دهندۀ می؛ بادهپیما؛ میگسار.
۲. خرامان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ساقی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چمانی
واژگان مترادف و متضاد
ساقی
-
چمانی
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (ص نسب .) ساقی ، باده پیما.
-
چمانی
لغتنامه دهخدا
چمانی . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهساران بخش مینودشت شهرستان گرگان که در 22 هزارگزی جنوب خاوری مینودشت واقع است . دامنه و معتدل است . و 515 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار. محصولش غلات ، لبنیات و ابریشم . شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع دستی زن...
-
چمانی
لغتنامه دهخدا
چمانی . [ چ َ ] (ص نسبی ) ساقی را گویند. (برهان ). ساقی باشد. (جهانگیری ). به معنی ساقی که پیاله دهد. (انجمن آرا) (آنندراج ). ساقی . (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). باده پیما. میگسار. گسارنده و دهنده ٔ می : یکی سوی می ای چمانی به چم به لب داروی کی...
-
چمانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به چمان، اسم) ‹جمانی› [قدیمی] čamāni ۱. ساقی؛ دهندۀ می؛ بادهپیما؛ میگسار.۲. خرامان.
-
جستوجو در متن
-
ساقیگری
واژگان مترادف و متضاد
چمانی، شرابداری، نوشگری ≠ میگساری، شرابخواری
-
جمانی
لغتنامه دهخدا
جمانی . [ ج َ ] (اِ) ساقی را گویند، و با جیم فارسی (چمانی ) هم آمده است . (برهان ).
-
ساقی
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایاغچی، چمانی، شرابدار، قدحپیما، سبوکش، نوشگر ≠ میگسار، شرابخوار ۲. محبوب، معشوق ۳. پیر، مراد ۴. خدا
-
لوه
لغتنامه دهخدا
لوه . [ ل ُ وِ ] (اِخ ) ده کوچکی از بخش مینودشت شهرستان گرگان ، نزدیک قریه ٔ چمانی پائین . دارای 50 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
ساقیگری کردن
لغتنامه دهخدا
ساقیگری کردن . [ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شغل و کار ساقیگری داشتن . چمانی بودن . شرابداری کردن : و وی را [ محمد نوشتگین را ] چاشنی گرفتن و ساقیگری کردن فرمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 417 و چ فیاض ص 410). رجوع به ساقی و ساقیگری شود.
-
چمان
لغتنامه دهخدا
چمان . [ چ َ ] (نف ) خرامان . (جهانگیری ). به ناز خرامان و به رفتار در سبب ناز به هر سو میل کنند. (غیاث ). راه رفتن به ناز و زیبایی . (انجمن آرا) (آنندراج ). خرامنده و خرامان و به ناز و زیبایی روان . (ناظم الاطباء). چمنده و خرامنده وبه نازرونده . ناز...
-
ساقی
لغتنامه دهخدا
ساقی . (ع ص ، اِ) آب ده . (مهذب الاسماء) (دهار). آب دهنده . ج ، سُقات . (منتهی الارب ). آنکه سیراب کند. آنکه تشنگی فرونشاند. آبدار : و سیدالشهداء حمزه و ساقی حجاج عباس ، اعمام (حضرت علی ). [ بودند ] . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 10). || چمانی . (برهان )...